با جسد رضاشاه چه باید بکنیم؟
با دوستی تلفنی صحبت می کردیم تا موضوع به پیدا شدن جسد رضا شاه کشید. دوستم گفت، دوست دارم که هنگام صحبت با ایرانیان مختلف، نظرهریک ازآن ها را در باره ی این که با این جسد چه باید کرد بپرسم وآراء آن ها را در این باره بدانم.
این نکته چراغی در ذهن من برافروخت و فکری برایم پدید آورد و آن این که ای کاش ما می توانستیم در باره ی تمام مسایل اجتماعی وسیاسی و فرهنگی چنین راهی اتخاذ کنیم. یعنی تصمیم گیری را از خود مردم و از پایین ترین قشرهای جامعه شروع کنیم تا به بالا و به مرحله ی تصمیم گیری نهایی برسیم. یعنی باز همان اصلی که در کشورهایی که به روش دموکراتیک اداره می شوند، پیاده و اجرا می شود.
چه قدربجا وبه مورد بود اگرحکومت ایران، عده ای را از اقشار مختلف و طبقات گوناگون اجتماعی، سیاسی، مذهبی دعوت می کرد تا در یک گرد هم آیی یا فراخوانی درتلویزیون یا محلی عمومی نظریات خود را با دلیل و برهان در باره ی این که با جسد رضا شاه چه باید کرد بیان کنند و براساس نظریات مردم تصمیمی مناسب گرفته شود.
دوستی که با او صحبت می کردم ، می گفت اگر مقبره و مزاری برای او در نظر بگیرند، ممکن است که درآینده مثل مقبره های اشخاص دیگرتبدیل به زیارتگاه شود و اگرآن را دور بیندازند و نابود کنند، برای آنان که می خواهند خدمتی به کشورشان بکنند و به نوعی در سرنوشت مملکتشان تاثیر گذار باشند، ایجاد دلسردی و نا امیدی کند و نمونه ای مخرب بشمارآید.
اگرمردم یا نمایندگان مردم خود تصمیم بگیرند، نسبت به تصمیم خود وفادارمانده و تغییر حکومت باعث تغییر تصمیم آن ها نخواهد شد و همواره آن تصمیم محترم باقی خواهد ماند. این نکته مرا بیاد مطلبی از زمره سخن رانی های دکتر سروش در شرح مثنوی که آن را از طریق یوتیوب گوش می کنم انداخت که می گفتند اصول و قوانین اخلاقی تغییر ناپذیرند برخلاف قوانین و اصول مذهبی که از دینی به آیین دیگر متفاوت است. به عنوان مثال دزدی، آدم کشی، دروغگویی که از جمله قوانین اخللاقی بشمار می آیند از ازل تا به ابد به قوت خود باقی هستند درحالی که خوردن شراب به عنوان مثال در دیانت یهود ممنوع بوده، در آیین مسیحیت آزاد شده و دوباره دردین اسلام تحریم شده است. اگر تصمیمی توسط مردم اتخاذ شود با تغییر حکومت ها تعویض نخواهد شد مثل بسیاری از قوانینی که توسط حکومت های وقت گرفته می شود و با از بین رفتن آن حکومت به حکومت دیگر تغییرمی یابد که نمونه های آن فراوان است وما همگی وهمواره شاهد وناظرآن بوده ایم.
نکته ی دیگری که با آن دوست مطرح شد، این بود که ما نباید تمام مشکلات و نا بسامانی های اجتماعی و سیاسی خود را به گردن حکومت هایمان بیندازیم که مورد تایید صد در صد من هم قرار گرفت. درتاکید و تایید گفته ی او گفتم که حکومت ها از خود مردم و افراد آن جامعه هستند. ما حاکمان و دستگاه حکومتی خود را از کرات دیگر بر روی زمین نمی آوریم . پس اگر مشکلاتی وجود دارد، از خود ما و مشکل همه ی ماست. نمونه های این مشکلات درتاریخ ما فراوان است.
بگذارید از تاریخی نزدیک تربه زمان خودمان شروع کنیم. ابتدا ازسلطنت پادشاهان قاجارشاکی بودیم و آن ها را با سلطنت پهلوی تعویض کردیم، پس ازمدتی ازآن ها هم سرخوردیم ، انقلاب کردیم که نتیجه اش روی کار آمدن حکومتی سرکوبا نه تر و قهارتر شد. آیا هیچ گاه به این نکته اندیشیده ایم که شاید مشکل اساسی ما در تغییر لباس از چکمه و یونیفورم به عمامه و عبا نیست ، بلکه مشکل ما مشکلی فرهنگی است هم چنان که سال ها سال پیش گروهی ازمتخصصان ژاپنی که برای پژوهش در مشکل ترافیک تهران به دعوت رژیم محمد رضا شاه به تهران آمده بودند، مشکل ترافیک را مشکلی فرهنگی یافته بودند. آیا هیچ گاه در پی جبران کم بود ها ، نارسایی ها و در پی اصلاح خلقیات خودمان بر آمده ایم؟
من همیشه وقتی ایران را با ژاپن و کره ی جنوبی مقایسه می کنم ، به این فکر می افتم که چه تفاوت یا تفاوت هایی بین ما و آن هاست. چگونه است که آن ها با حفظ آداب، رسوم ، و مذهب خود توانسته اند از فرازونشیب مشکلات قرون وسطایی فراترروند، خود را به قرون بیستم و بیست و یکم برسانند، هفت شهر عشق را بگردند، و در جمع کشورهای پیش رفته سردرآورند در حالی که ما هنوز اندرخم یک کوچه باقی مانده ایم. باید ببینیم که آن ها چه روشی اتخاذ کردند تا ما هم بتوانیم آن را بکارگرفته و قدم جای پای آن ها بگذاریم تا شاید - روزی نه چندان دور- بتوانیم به آستانه ی تمدن بزرگی که آرزوی محمد رضا شاه هم بود، برسیم و به آن دست یابیم.
مهوش شاهق
April 27 2018
خوندم ...همه اش را...دو بار خوندم
نوشته بسیار خوبی ست...ولی نفهمیدم منظور نویسنده چیست....بس که بی سوادم
آن اپوزیسیون سکولاری که توانائی نداشته باشد که یک جسد را نادیده گرفته, وقت و انرژی خود را مصروف امور حیاتی و مهم روزمره نماید, حق نخواهد داشت که بر حکومت دینی که متکی به سر حسین و دست ابوالفضل میباشد ایرادی بگیرد.
مشکل فرهنگی ریشه ای است و رفع آن زمان می برد و درایت و دانایی می مطلبد. اما حکومت ها حی و حاضرند و متخصص مردم آزاری، بخصوص جمهوری اسلامی که واویلاست. بنابراین حکومت ها بعنوان چشمگیرترین مشکل همیشه در اول صف قرار می گیرند. و اما رضا شاه... اولا این چه جسد او باشد چه نباشد، مردم باور دارند که خود اوست و این از ظهور امام زمان هم با معناتر است. برای این حکومت خبر بدتر از این نمی شد.
من ماجراى حل مشكل ترافيك تهران را جور ديگرى شنيده بودم. در رزيم جمهورى اسلامى كارشناسان فرنگى پس از مطالعهء كشدار يكساله حكم عجيبى ميدهند: ميگويند براى حل اين مشكل بايد شهرنو را از نو داير كنيد. ميپرسند چرا؟ ميگويند براى اينكه جاكشهايى كه زمام حكومت را در دست گرفته اند به سر شغل خود بازگردند و كارها به متخصصين كاردان واگذار شود.
آنچه هم که شما به آن اشاره کردید، در دل مشکل فرهنگی نهفته است.