بیشترِ شبها اگر در خانه باشم شامِ من این است: چند تکّه پَنیر، گردو و شراب. امشب شرابِ خوبی را امتحان کرده و نوشیدم، جایتان خالی، نامِ شراب Château Pichon-Longueville-Lalande بود.
از جریاناتِ مربوط به پروندهٔ شازده عَمو جانَم در فرانکفورت اطلاّعی ندارم، اگر خبری ندهند ده روزِ دیگر آنجا خواهم رفت، من سالهاست با دلواپسی و دِلشوره گذرِ عُمر میکنم، به این سادگی جا خالی نمیکنم. چارهای نیست، بازی سرنوشت است، خواستِ خداوند است، قِسمت این است.
فردا صبح زود به سن سباستین میروم تا مثلِ هرسال در فِستیوالِ سینمایی این شهرِ زیبا (مرکز استان جیپوزکوا اسپانیا است) شرکت کنم، اِمسال پروژهٔ تلویزیونی که بنده دران شرکت داشتم در فستیوال خلاصهای کوتاه نشان داده شده و از آن تقدیر میشود، شوخی نیست... ۶ سال کار و بیش از ۲۰۰ سفرِ کوتاه و بلند و ساعتهای مَدیدِ کار و زحمت. به هر حال در سن سباستین کلّی خوش میگذارد، سوکی با من میآید، دوستانِ قدیمی را میبینیم، دوستانِ جدید خواهیم شناخت، شهر را دوباره خواهیم دید، از شرابهای باسک خواهیم نوشید و فیلمهای خوب در فستیوال تَماشا خواهیم کرد.
آخر هفتهٔ خوبی را برای دوستان آرزو میکنم.
خوش بگذره. منتظر خبرهای خوب هستیم.