مقدمه: اسکار یک جشنوارۀ سینمایی به قوارۀ جشنواره هایی که ما می شناسیم و در ذهن داریم مثل کن و برلین و ... بگو حتی فجر نیست. اسکار مراسم تمجید و تشویق یک سال سینمای امریکاست که مثل همه چیز امریکا جهانی هم است. بنابراین:
الف- در اسکار فیلم هایی مورد داوری قرار می گیرند که حتماً اکران عمومی شده باشند. برعکس جشنواره های مرسوم که معمولاً یکی از شرایط پذیرش فیلم ها اکران نشدن آن در عرصۀ عمومی است.
ب- اسکار هیئت داورانی که دولتی یا ملتی یا هرچی و هرکی تعیین کرده باشند و بنشینند فیلم ها را ببینند و چانه بزنند و داوری نهایی کنند ندارد. آکادمی اسکار بیش از 6000 نفر عضو پیوسته و فعال دارد که فیلم های اکران شده در طول سال را می بینند و بوسیلۀ پست - حالا دیگر اینترنت و آنلاین - نظرشان و فیلم منتخب شان را با توجه به رشته ای از ده ها رشتۀ مربوط به سینما - ئاز کارگردانی گرفته تا جلوه های ویژه و بهترین فیلم و هنرپیشه و تدوینگر و فیلمبردار و ... - که در آن رشته صلاحیت داوری دارند برای آکادمی اسکار ارسال می کنند.
پ- این اعضای 6000 نفر فعال که اکثرشان امریکایی و اقلیتی هم در سرتاسر جهان پراکنده هستند در داوری خود نسبت به انتخاب فیلم ها همۀ فکر و عقل و احساسات و گرایشات اجتماعی و سیاسی و ... خود را هم دخالت می دهند مثل هر کار انسانی دیگری و بدیهی و طبیعی.
ت- یکی از بزرگترین شاخص هایی که داوران 6000 نفرۀ اسکار در نظر می گیرند همیشه؛ بخش صنعتی و اقتصاد سینماست. زیرا همۀ اعضای انبوه آکادمی خودشان دست اندر کار درجه یک سینما هستند و رونق گیشه های سینما برای آنان اهمیت فوق العاده دارد.
ث- ده ها مورد دیگر اختلافات اسکار با سایر مراسم سینمایی در کشورهای دیگر را می توانم بشمارم که لزومی نمی بینم و این چهار مورد را هم گفتم که خوانندۀ صفر کیلومتر در این زمینه زمینۀ ذهنی پیدا بکند.
1- بنابراین جایزۀ بهترین فیلم در مراسم اسکار بدون استثناء به فیلم هایی تعلق می گیرد که پرفروش و پرطرفدار باشند همیشه. و سابقه نشان نمی دهد که جایزۀ بهترین فیلم اسکار را به فیلمی بسیار فاخر ولی با گیشۀ ناموفق داده باشند.
2- ژانر انتخابی در بهترین فیلم از مؤلفۀ اصلی دیگری که بغیر از پرفروش بودن تبعیت می کند احساسات و عواطف رأی دهندگان است که اگر گرایش اکثریت آن سال با سیاست باشد فیلم سیاسی و اگر گرایش عام سال با جماعت باشد فیلم اجتماعی و قس علیهذا انتخاب می شود بین پرفروش ها.
3- آرگو فیلمی در مورد سیاست است که با استقبال فوق العاده در گیشه نیز همراه بوده و بدلیل ارتباط آن با غرور شکستۀ امریکایی در جریان گروگانگیری دیپلمات های امریکایی در تهران؛ گرایش احساسی بسیاری از اعضای رأی دهنده را هم با خودش همراه کرده است. و علیرغم ضعف های تکنیکی اعم از کارگردانی و بازیگری و غیره - در مقایسه می گویم - بعنوان بهترین فیلم انتخاب و اسکار گرفته است.
4- وقتی ملت امریکا چنین گرایشی دارند بطور بدیهی دولت امریکا نیز که در مرکز ثقل ماجرای گروگانگیری بوده است باید و طبیعی است که از چنین انتخابی خوشحال شده باشد که شده است. زیرا اگر رأی دهندگان فقط حسشان ارضاء شده دولت امریکا علاوه بر حس مشترک مسئولیت آن واقعه را هم التیام یافته یافته است.
5- اینکه میشل اوباما از طریق ویدیو کنفرانس برنده بودن آرگو را اعلام می کند نه بخاطر این است که دولت امریکا به شش هزار نفر دستور داده باشد - مثل شمقدری به داوران فجر مثلاً - که آرگو را انتخاب کنید تا زن من جایزه اش را اعلان کند. بلکه چون داوران - با اکثریت امریکایی - چنین گزینه ای را انتخاب کرده اند به میشل اوباما گفته است که دولت هم از طریق ورود تو به صحنه حس مشترک و مسئولیتش را اعلام کند. بعبارت دیگر اول انتخاب آرگو بطور طبیعی اتفاق افتاده است و آنگاه میشل اوباما از این انتخاب استقبال کرده و وارد شده است.
6- در مورد اسکار پارسال و جدایی فرهادی اما قطعاً گرایش مسلط اجتماعی بوده در داوران رأی دهنده. زیرا اگر می خواستند - و اصلاً سیاست های جهانی حالی شان بود انبوه رأی دهندگان - نمی بایست به فیلم فرهادی رأی می دادند زیرا فیلم جدایی ساخته ای در وزارت ارشاد آیت الله خامنه ای بود قبل از اینکه شخص سازنده اش چه گرایش سیاسی دارد - غربی ها که مثل ما هفت خط نیستند که فکر کنند فیلمی ساخته شده در دستگاه ولی فقیه می تواند ضد ولی فقیه باشد. آن ها آدم های روراستی هستند که وقتی می گویند فیلمی از ایران "ملتی- دولتی" نمی کنند چون ذهنیت این چنینی ندارند هنرمندان و هر ساختۀ ملتی را مورد قبول دولت هم می شناسند - البته که ممکن است بعد از انتخاب جدایی و برنده شدنش و شناخت کارگردان گمنامی بنام فرهادی کمی هم سیاسیون غربی مانور ضد رژیم داده باشند در تبریک و تهنیت و از این قبیل. که خود این هم از حماقت خامنه ای و دولتش بود که نتوانست فرهادی و جدایی را مال خود کند که مال خودش هم بود. و وقتی همه بالا آوردند از غصه که "یک خمینی شهری یک لاقبا اسکار را برده" دنیا معطل نماند و فرهادی را اپوزیسیون معرفی کرد. که نبود و نیست و هنوز هم چنین انگی را قبول ندارد.
7- جویده جویده و نفس بریده نوشتم تا اینجا که بگویم: شریعتمداری و اراذل اوباش سردار قلم در روزنامه ها و نشریات و سایت هایشان شروع کرده اند به ناله و بی شرمی برای رسوایی فرهادی که دیدید گفتیم اسکار سیاسی است و پارسال هم فرهادی را سیاست به اسکار رساند و نه ارزش های جدایی! و مرجع همه شان هم استناد بنوشتۀ سخیفی از یک نویسندۀ بی نام - چون من - بنام ف.م.سخن است در گویا نیوز - در خودنویس هم نوشته بود که نیک آهنگ چنان تحت فشار قرار گرفت که حذفش کرد - که بلی من آنم که رستم بود پهلوان. و فقط این من (ف.م.سحن) بودم که در اوج شادی و افتخار و هلهلۀ پارسال این موقع ایرانیان برای فیلم فرهادی؛ نوشتم که فرهادی و فیلمش بی ارزشند و جایزۀ اسکارش بوده سیاسی.
8- ماجرا هم تلخیص شده این بود که جناب ف.م.سخن تنها ایرانی قلم بدستی بود که در آن بحبوحۀ شور و هیجان جامعۀ هنری و جوانان ایرانی با یادداشتی سفیه و بی انسجام در قالب هزل و هجو خطاب کردن تحقیر آمیز فرهادی به "اصغر آقا" (تداعی اصغر آقای هادی خرسندی) یک مشت چرت و پرت بار فیلمساز مؤلف مان کرده بود و جز تحقیر و مسخره نه از نقد فیلم خبری بود در نوشته اش و نه از کمترین احترامی به مخاطب - تو بگو هیجان زده حتی - و فیلمساز را هم که گفتم به سخره گرفته بود. من البته همانموقع اشاره ای محترمانه در وبلاگم کردم و کامنتی فاخر هم برای پوچ نوشته اش در گویا نیوز گذاشتم. اما این بار دیگر جای درنگ نبود و باید جواب هیاهوی منم منم های او را می دادم. اگر من بی نامم او هم بی نام است. حداقل من بغیر از اسمم که بخواست شما منتشرش نکرده ام بقیۀ مشخصات سنی و شغلی و ... ام را تمام و کمال گفته ام، ولی از او بغیر از "ف.م.سخن" چه می دانیم. هر بداخلاقی کثیفی را که فقط برای اثبات خود باشد حتی در تخریب یک ملت و اسطوره هایش همچون فرهادی؛ جواب داده ام و باز هم خواهم نوشت بدون مخاطب عام هم اگر شده برای ثبت و ضبط در دنیای مجازی که اصغر فرهادی افتخار ماست و اسکارش کمترین و کمترین و کمترین شائبۀ "انتخاب بخاطر سیاست" نداشته و ندارد به دلایلی که کمش را گفتم و زیادش را جناب ف.م.سخن بهتر از من می داند زیرا که او دستی هم در حوزۀ هنر و ادبیات ادعا دارد و ریز دقایق و قوانین و مقررات حاکم بر اسکار را از بحر است. یا...هو
جواب دادن به اتهامات بی اساس و ادعاهای عجیب و غریب و ترشحات نفرت آمیز و حسادت های آدم های حقیر چه فایده ای دارد جز مشروعیت بخشیدن به وجود بی ارزش آنها؟ عکس العمل نشان دادن به دیوانه عربده کش اتلاف وقت و انرژی است.
فکرش را بکنید... آیا واقعن لازم است زور بزنیم تا ثابت کنیم که اصغر فرهادی کارگردان درجه یکی است و فیلم هایش با ارزش و لایق جایزه های جهانی؟ فرض کنیم یکی بگوید که صادف هدایت بی سواد است. یا مصدق خائن. یا صبج شب است و شب صبح. خب بگوید. حرف زیاد است. به آنهایی بپردازیم که ارزش دارد، شعور ما را بالا می برد، ما را بفکر می اندازد، می آموزد، به رشد ما کمک می کند. یا.... هو! :)
این لینک نوشته ف م سخن است. من دقیقاً متوجه نشدم از کدام قسمت آن باید ناراحت شوم.
بقول همولایتیهای ما please advise
در ضمن خودنویس هنوز این نوشته را در بخش سرمقاله در صفحه اول دارد!
نظر شما یک متن کامل است و نه نیازی به و نه درخواست پاسخ دارد و می کند. اما من به بهانه چند جمله می نویسم. مشکل ما آن می دانندها نیست بلکه مشکل اصلی آن نمی دانندها است که بطور طبیعی از نظر کمّی بیشترند و جوانند و کم طاقت و افسرده و دنبال هیجان و ... و افکارشان را در میانۀ هیاهو ها هم می جویند و هم گم می کنند. بنابراین تلاشم این است که به هر طریق درست و کمتر درست تورشان کنم و بکشم بپای معرکۀ "اول دانستن". بهمین خاطر هم است که معمولاً تیترهای مطالب من بعمد زرد تر از متن های آن هاست. توضیح ریاضی اش هم این است که اگر از هر 20 نفر جلب شده به تیتر 2 نفر هم شروع بخواندن متن کنند و از این دو نفر یک نفر هم حوصله کند و متن را تا انتها بخواند من توانسته ام یک از بیست را وارد چرخۀ انتخاب حرف درست بکنم. و این دست اورد فوق العاده ایست در این برهوت جامعۀ کرخت. البته که آنانی از داننده ها که بر من منت می گذارند و چشم رنجه می کنند بر مطالب من ارزش افزوده هستند برای من و باعث اعتماد بیشتر آن دو نفر از بیست نفر می شوند. و الا می دانم که دردهای ما کهنه تر و افشاتر از اینی هستند که اهل بخیه (اهل فکر و قلم هم) بخواهند به یکدیگر یاد آوری کنند. خیلی خوب در نیامد این کامنت ولی خودم هم حوصلۀ بازنویسی ندارم. یا...هو
یادم هست پارسال در برنامه صبحگاهی رادیو دولتی کانادا CBC هم در مورد انگیزههای سیاسی اسکار به فیلم ایرانی بحث شد و کسی هم به نظرات مخالف خودش کثیف و سخیف نگفت. امسال هم در مورد آرگو صحبت شد ولی بحثشان بیشتر بر واقعیت تاریخی ماجرا متمرکز بود ظاهرا چون خود کانادایی ها درگیر قضیه بودند. من که زیاد سواد ندارم. الله اعلم!
اسم برنامه رادیویی هم The Current است.
کامنت اول من مربوط است به کامنت جهانشاه. و این کامنت مربوط است به کامنت دوم و سؤال از نویسنده.
وقتی من متن را نوشتم لینک خودنویس با نوشته ای از خود نیک آهنگ تعویض شده بود. بازگشتش بعد از انتشار متن من بوده. نه منظورم بخاطر نوشتۀ من است. در ضمن از پیام پنهان نوشتۀ ف.م.سخن باید ناراحت بشوید ضمن اینکه قطعاً باید نوشتۀ ایشان در مورد فرهادی 2012 را مطالعه کرده باشید. پیام خود شیفتۀ ف.م.سخن هم این است که اگر امسال اسکار سیاسی بوده است نمی توانست پارسال سیاسی نباشد. پس اگر من فرهادی و فیلمش را بسخره گرفته ام پارسال این من بوده ام که بصیرت داشته ام و نه انبوه شما که گیر کرده اید در اینکه بالاخره اسکار سیاسی است یا نه. در حالیکه حرف اینجاست که اسکار تحت تأثیر داوری کنندگان 6000 نفره اش است و نمی توان جهت گیری ان را سیاسی یا اجتماعی یا هر ژانر دیگری ثابت فرض کرد. سیاسی بودن جایزۀ ارگو - بمفهوم سیاست در افکار عمومی رأی دهندگان و نه سیاست کلاسیک معطوف به قدرت دولت امریکا - مطلقاً نمی تواند مجوز اینهمانی کردن ان با پارسال باشد. یا...هو
اینبار حرف شما را متوجه شدم. سپاس از شما. ولی حرف این آقای ف م سخن هم پر بیراه نیست از این جهت که اسکار یک پدیده کلان و سنگین وزنی است که نمیشود هر روز یا هر سال به دلخواه از آن استفاده کرد و سال دیگر دیگر آن را گذاشت توی طاقچه. بیشتر مثل یک تریلی 18 چرخ است که اگر روزی دیدیدم در جاده سیاست درحال حرکت است احتمالاً از مدتی پیشتر وارد این مسیر شده و ما تازه متوجه شدهایم و تا مدتها بعد هم به همین مسیر خواهد رفت. راننده آن نمی تواند مثل یک موتور سیکلت آن را به سرعت وارد مسیر دیگری کند. اینجاست که حرف فمسخن مبنی بر این که اگر امسال سیاسی بوده پارسال هم احتمالا سیاسی بوده معنی پیدا میکند.
ف.م.سخن اگر آن هجو پارسال را ننوشته بود من هم اعتراضی نمی کردم به این فرصت طلبی خود شیفته و چسباندن نان خویش بدیوار تنور ملت گیرافتاده. اما چون ایشان تنها کسی بود که فرهادی را هجو کرده بود بطور بدیهی این نوشته اش بازگشت به "منم" کردنش خوانده می شود. بهتر بود چنین نقدی از قلم بی طرفی صادر می شد. و باعث تیتر "رسوایی فرهادی" شریعتمداری می شد و نه از ف.م.سخن که نشان داده بود نه با سینمای فرهادی که با خود فرهادی هم مشکل دارد با تمسخر "اصغر آقا". یا...هو