این اویغور‌ها عجب داد میزنند. در یکی‌ از کافه‌های قسمت مسلمان‌نشین شهر ارومچی نشسته ام. اگر چه ۷۰ درصد جمعیّت این شهر از جنس "هان" چینی‌ هستند، در این رستوران خبری از آنها نیست. همه اویغور هستند با همان قیافه‌های مخصوص خودشان که مخلوطیست از نژاد  سفید و زرد. مردها اکثرا کلاه اویغوری به سر و زنها نیز موهای خود را زیر روسری پوشانده. و عجب داد میزنند. صاحب دکان سر پیشخدمتها و پیشخدمتها سر آشپز و صندوقدار سر مشتری و همه و همه مشغول فریاد هستند. سر میز که مینشینی‌،  فوری برایت یک کتری چای سبز با یک پیاله ترکمنی میاو‌رند. پیاله را با همان چای باید بشوری و آبش را در سطلی که زیر میز گذاشته اند بریزی. غذا‌هایشان هم منحصر است به پلو (به همین نام) که چرب است و هویج و کشمش دارد، بدون گوشت، و لقمان، که رشته ایست در حدود فتوچینی با سبزیجات،  و کباب، که کواپ میگویند، با گوشت گوسفند که سخت جویدن میخواهد، و یک غذای دیگر که اسمش یادم نیست مثل اسپاگتی ولی‌ سرخ شده با سبزیجات و چند تکه گوشت گوسفند. نوشیدنی هم فقط همان چای است، نه‌ آب دارند نه‌ کولا و نه‌ آب میوه. پلو و کباب سفارش میدهم با شمارش ترکی‌، ایکی کواپ. زنی‌ دهاتی وش با دو بچه میاید سر میز من می‌نشیند. بچه‌ها یکی‌ دو ساله بغلش و دیگری هفت هشت ساله، هر دو پسر. لقمان سفارش میدهد. کباب مرا که میاو‌رند، بچه کوچکتر فریادی می‌کشد و میخواهد. به او تکه‌ای میدهم. برادرش با حسرت نگاه می‌کند. به او هم کمی‌ میدهم. مادر کوچکترین عکس العملی نشان نمیدهد. نه‌ تشکری نه‌ چیزی. با تمام دهاتی بودنش تلفن همراه دارد و با کسی‌ مشغول صحبت است. اینجا، مثل آمریکا، همه موبایل دارند، پیر و جوان، ریز و درشت. از صورت حساب خبری نیست. به طرف صندوق میروم. پیشخدمت داد میزند بیر پلو ایکی کواپ. میشود چیزی در حدود ۳ دلار.

آنطرف خیابان پیر مردی با یک قفس پر از کبوتر ایستاده. پرنده‌ها در هم میلولند. فکر کردم شاید برای کبوتر باز هاست. رگ حیوان دوستی‌ام عود کرد گفتم بروم چند تایی‌ آزاد کنم. در این افکار بودم  که دیدم دو تا از کبوتر‌ها را از قفس در آورد و همانجا پای درخت سرشان را با یک چاقوی جیبی‌ برید و در پاکت گذاشت و در مقابل مبلغی به زنی‌ داد. بعد یک مشتری دیگر و در عرض چند دقیقه قفس از پرنده خالی‌ شد. کاشف اینکه اینجا خورش کبوتر میخورند، که بقول یکی‌ از اهالی شهر برای قوه مردانگی نافع است.

ارومچی مرکز استان شین جاانگ (سین کیانگ) چین است در شمال غربی کشور، مجاور پاکستان و تاجیکستان و افغانستان و قرقیزستان. از انقلاب چین به اینطرف، دولت کمونیست مقادیر معتنابهی چینی‌ "هان" به این استان کوچانده که بتواند کنترل امور را در دست بگیرد. اکثریت سکنه‌ ارومچی هان هستند ولی‌ بقیه شهرها مثل کاشغر و تورفان تقریبا تمامأ اویغور هستند. ولی‌ در تمام شهرها امور اصلی‌ در دست هان هاست و از اینرو تنش‌های قومی در این استان بالا گرفته و گهگداری خبر‌های برخورد بین بومی‌ها و هان‌ها شنیده میشود. بومی‌های استقلال طلب به این منطقه ترکستان شرقی‌ میگویند.

اویغور‌ها از طوایف ترک هستند. زمانی امپراتوری خودشان را داشته اند ولی‌ در هزار سال اخیر زیر سلطه دیگران بوده اند. دو هزار سال قبل از میلاد مسیح یک طایفه هند و اروپائی بنام تخاریان از موطن اصلی‌ خود بین دریای سیاه و دریای خزر به طرف شرق مهاجرت میکنند و پس از طّی ۳۰۰۰ کیلومتر در پامیر مستقر می‌شوند. تخاریان به تدریج در اقوام ترکی‌ که از شمال به پامیر رو میاوردند مستحیل شده و قوم اویغور حاصل این ترکیب است. از این روست که قیافه اویغور‌ها با دیگر ترک‌های اطرافشان مثل قزاق‌ها و قرقیز‌ها تفاوت دارد و ابزار صورتشان بویی از سفید پوستی میبرد. لهجه اویغوری  به ازبکی بسیار نزدیک است و با ترکی‌ آذربایجانی و استامبولی بسیار تفاوت دارد. در عین حال شمار واژگان فارسی‌ در اویغوری بسیار بیشتر از ترکی‌ اذربایجانیست. این شاید بدلیل نزدیکی‌ آنها به تاجیکستان باشد.

سری به موزه ارومچی میزنم، با تاکسی. اسم هتلم را به چینی‌ یاد گرفته‌ام بگویم و برای برگشتن به هتل راحت هستم ولی‌ برای رفتن به مقصد اشکال دارم. یا از کارکنان هتل میخواهم آدرس را برایم روی با استفاده از Google Translate اسم محل را به چینی‌ پیدا می‌کنم و چون چاپگر در دست نیست کاغذ بنویسند و  یا خودم ، کاراکتر‌های چینی‌ را با خط خودم روی کاغذ کپی می‌کنم و به راننده تاکسی نشان میدهم. عجب اینکه خط مرا میتوانند بخوانند. موزه ارومچی معتبرست و ورودیه هم ندارد، سنتی بازمانده از  دوران مائو و انقلاب فرهنگی‌.  مطمئنا بزودی پولی خواهد شد. بیشتر اشیای موزه مربوط به اویغور هاست. لباسهای مختلف و ادوات موسیقی مثل تنبور، که می‌نویسند ته مبور، و خوشتار، دف و طبل و از این قبیل چیزها و مقادیری فرش و گلیم و در طبقه دوم سه‌ مومیایی از ۱۶۰۰ قبل از میلاد که در تورفان پیدا کرده اند، یک زن و دو مرد، که تخاری هستند و دماغ برکشیده و موی روشن و چشم بزرگ دارند. قبلا راجع بهشان در جایی‌ خوانده بودم. بهر حال ملاقات حضوری هم دست داد.