این بلاگ اول در ایران وایر پست شد.

دو سه روز اول با «آرش سبحانی» و «محمد تالانی» در استانبول پر از تجدید خاطره بود و یادآوری این که با وجود همسایگی ترکیه با ایران، چقدر از ایران دوریم. در یکی از کوچه‌های منتهی به میدان تقسیم آپارتمان اجاره کرده بودیم. دوستان خوبِ دوران دبیرستان و دانشگاهِ آرش از ایران آمده بودند او را ببینند. ساعت‌ها در مورد اوضاع ایران بحث و جدل کردیم؛ گاهی با صدای بلند. 

یکی از دوستان آرش که سه بار به خاطر خوردن مشروب شلاق خورده، می‌گفت مردم ایران ریشه‌های عمیق مذهبی دارند و امکان تغییر و تحول اساسی در کشور ضعیف است، یا تنها در آینده دور امکان‌پذیر است. معتقد بود چون حسن روحانی اصلاح‌طلب است، ممکن است اوضاع کشور هر چند به مقدار کم، بهتر شود. اما آرش امیدی به رییس جمهوری جدید ندارد. می‌گفت روحانی اصلاحات مهمی انجام نخواهد داد و اوضاع بدتر خواهد شد. 

زنانِ همراهِ دوستانِ آرش از گرانی شدید سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از اعمال تحریم‌ها می‌گفتند. مادرِ یکی از آن‌ها تولیدی لوازم آرایش دارد اما به خاطر تحریم‌ها دیگر نمی‌تواند مواد اولیه وارد کند و کارش خوابیده؛ مانندبسیاری از مراکز تولیدی کوچک و بزرگ دیگر. 

روی هم رفته روحیه‌ها خوب نیست. نگرانی و اضطراب زیاد است.  ولی حالا که دور هم هستیم، خوش می‌گذرد. در ترکیه، در شهر زیبا و پر جنب و جوش استانبول می‌شود ایران و مشکلات را برای مدتی فراموش کرد؛ البته تا حدی. این‌جا هم اوضاع ناآرام است و گواه آن، حضور دایمی نیروهای ضدشورش در میدان تقسیم و خیابان استقلال است برای مقابله با اعتراضات پراکنده علیه دولت اسلام‌گرا. 

***

آرش و محمد برای ملاقات و تبادل نظر با موزیسین‌ها به منطقه آمده‌اند و استانبول ایستگاه اول است. روز دوم فکر کردیم شاید خوب باشد مانندخواننده‌های دوره‌گرد، چند تا از ترانه‌های کیوسک را در میدان تقسیم برای مردم اجرا کنند. به دوستان ایرانی در استانبول خبر دادیم که اطلاع‌رسانی کنند تا عده‌ای از ایرانیان مهاجر را دور هم جمع کنیم. ولی بعد پشیمان شدیم و برنامه را کنسل کردیم. حضور نیروهای امنیتی محسوس است و اجرای آهنگ‌های اعتراضی حتا به زبان غیرترکی از سوی دو ایرانی بدون مجوز می‌توانست موجب دردسر شود.    

در عوض، دو روز آخر دیدارهای خوبی داشتیم با گروه‌ها و افرادی که در مورد جامعه و سیاست در ترکیه حرف برای گفتن دارند و آن را از راه موسیقی بیان می‌کنند.

دیدار با اعضای «کارداش ترکلر»

«کارداش ترکلر» یکی از این گروه‌هاست که با چند نفر از اعضای آن در کافه‌ای در میدان «گالاتاسارای» دیدار کردیم. ویژگی این گروه این است که اعضای آن از اقوام بومی مختلف تشکیل شده و بسیاری از ترانه‌های خود را به زبان‌های محلی می‌خوانند؛ یعنی کاری در جهت خلاف ملی‌گرایی ترکی که سعی دارد هویت بومی مردم را کم‌رنگ کند. 

در پی اعتراض‌های گسترده‌ای که ابتدا در میدان تقسیم علیه قطع درختان پارک «گزی» و سپس سیاست‌های شبه مذهبی دولت انجام شد، «کارداش ترکلر» ترانه‌ای در حمایت از تظاهرکنندگان ساخت به نام «صدای قابلمه‌ها و ماهی‌تابه‌ها». این ترانه اشاره‌ای است به گفته‌های «رجب طیب اردوغان»، نخست وزیر که معترضان را به خاطر استفاده از قابلمه و ماهی‌تابه برای ایحاد سر و صدا مسخره کرده بود.

در استودیو با «اِمره ییلماز»

تخمین زده می‌شود که از ابتدای ناآرامی‌ها، در اواخر ماه می تاکنون بیش از یک‌صد ترانه اعتراضی در ترکیه ساخته شده که تقریبا همه آن‌ها از سوی گروه‌ها و خواننده‌های «مردمی» بوده، نه مشهور. خواننده‌های صاحب‌نام عموما از انتقاد علیه دولت خودداری کرده‌اند. آن‌هایی که ضد دولت هستند سکوت کرده‌اند چون احساس می‌کنند رویارویی با دولت از نظر مالی به ضررشان تمام خواهد شد و رسانه‌های بزرگ هوادار دولت آن‌ها را طرد خواهند کرد. ولی هنرمندان دیگر منافع زیادی ندارند که در اثر اعتراض به خطر بیافتد. آن‌ها به تنهایی از محبوبیت زیادی برخوردار نیستند اما روی هم رفته تعدادشان زیاد است و در میان جوانان نفوذ دارند.

یکی از آن‌ها «اِمره ییلماز» است. او و همکارانش آرش و محمد را دعوت کردند که در یک استودیو در ناحیه‌ای جنگلی در شمال استانبول با هم آهنگ بزنند. آن‌ها اول یکی از ترانه‌های «اِمره» به نام «سوکاکتاییز» (ما در خیابان هستیم) را ضبط کردند که در مورد رویدادهای میدان تقسیم است: 

Sokaktayiz 
ما در خیابان هستیم

O da mı yasak
آیا این ممنوع است؟

Bu da mı yasak
آیا آن ممنوع است؟

Tek tek küstü milyonlar
به میلیون‌ها نفر یکی یکی توهین شد 

Is it all forbidden
آیا همه‌اش ممنوع است؟

Hürrem yasak
دکور ممنوع است (ترجمهء بهتر؟)

Gündem yasak
داشتن هدف ممنوع است؟

Eylem yasak
فعالیت ممنوع است؟

Söylem yasak
بیان ممنوع است؟

Yok artık yeter
دیگر بس است

بعد نوبت آرش و محمد بود که «مرتضی» را با همراهی «اِمره» اجرا کردند.

«آکیف بورداک آتلار» 

چیزی که در همه این دیدارها می‌شد دید، نگرانی نداشتن ترک‌ها از سانسور بود. آرش از «آکیف بورداک آتلار»، گرداننده برنامه موسیقی «آلترناتیو» رادیو «آچیک» در استانبول پرسید که آیا دولت در کارش دخالت می‌کند؟‌ و آیا در کل موزیسین‌ها با سانسور روبه‌رو هستند؟‌ آکیف و بقیه کسانی که با آن‌ها صحبت کردیم نه تنها نگران سانسور نبودند بلکه تا حدودی از طرح چنین پریش‌های تعجب کردند. آرش به آن‌ها توضیح داد که در ایران افرادی که در زمینه موسیقی فعالیت می‌کنند با محدودیت‌های فراوانی روبه‌رو هستند. جمهوری اسلامی طیف وسیعی از موسیقی را حرام می‌داند؛ زنان را هم که آدم حساب نمی‌کند. در نتیجه، بسیاری از موزیسین‌ها به‌شکل مخفی کار می‌کنند، کنسرت نمی‌توانند بگذارند و مجوز فروش آلبوم به آن‌ها داده نمی‌شود. اگر ترانه‌های اعتراضی بسازند که بدتر؛ با خطر زندان روبه‌رو می‌شوند و برای ادامه کار باید از ایران خارج شوند. 

البته آزادی در هیچ کشوری نامحدود نیست. در ترکیه بوده‌اند خواننده‌هایی که به‌خاطر اشعار ضددولتی هزینه داده‌، زندانی شده و یا به خارج پناه برده‌اند. اما به گفته «سرکان فیدان»، مدیر گروه «موگولار»، یکی از باسابقه‌ترین گروه‌های راک ترکیه، تعداد کسانی که به خاطر ترانه‌های خاص به زندان افتاده باشند، انگشت شمار است. بیش‌تر هزینه‌ها غیر مستقیم بوده. به این شکل که موزیسین‌های معترض و منتقد معمولاً در رسانه‌های همگانی مورد تحریم قرار می‌گیرند و یا به جشنواره‌های موسیقی که با پول دولت یا شهرداری‌ها برگزار می‌شوند، دعوت نمی‌شوند. به این ترتیب، امکان رشد و محبوبیت آن‌ها کم‌تر می‌شود اما همین که می‌توانند بدون ترس از سانسور و زندان، فعال و خلاق باشند، خودش غنیمت است. 

همین‌طور که بی خیال در استانبول می‌چرخیدیم و با موزیسین‌های معترض دیدار می‌کردیم و از آن‌ها فیلم می‌گرفتیم، اتفاقی برای ما افتاد. عصر روز آخر، پس از گفت‌وگو با چهار نفر از فعالان موسیقی در یک کافه، داشتیم در نزدیکی اسکله «کادیکوی» راه می‌رفتیم که ناگهان دو نفر جلوی ما را گرفتند. کارتشان را نشان دادند و گفتند پلیس هستند. ولی لباس شخصی تنشان بود. یکی از آن‌ها بی‌سیم در دست داشت. به ماموران امنیتی جمهوری اسلامی شباهت زیادی داشتند؛ با ریش و قیافه خشن. از ما پاسپورت خواستند ولی تنها من پاسپورت همراهم بود و آرش و محمد کارت شناسایی داشتند. مدتی مدارک را وارسی کردند که تقلبی نباشد و با دوربین موبایل از آن‌ها عکس گرفتند. نپرسیدند چه می‌کنیم و چه‌کاره هستیم. یکی از آن‌ها تلفنی با کسی صحبت کرد و بعد بدون هیچ توضیحی گذاشتند برویم. و ما ماندیم که معنی این کار چه بود؟ احساس آزادی از سرمان پرید.