فرصتی پیش آمد تا لختی پای صحبت آقای پوری بنشینیم. چند سطر زیر اشاره ای است به صحبت های ایشان

احمد پوری در توضیح اینکه آیا تمام اشعار قابل ترجمه شدن هستند یا نه، شعر را به سه نوع تقسیم نمودند. شعر قرمز، شعر زرد و شعر سبز. ایشان شعر قرمز را شعری دانستند که ترجمه ناپذیر است و اصولا نباید آنرا ترجمه کرد. به عنوان مثال از اشعار زیریاد کردند

 

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی

مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

 مولانا

 

I live in the capital

that's my punishment

Roger McGough

 این نوع اشعار بیشتر از آنکه شعر باشند، آهنگ هستند و اشاره به معانی دو پهلوی کلمات. شعر زرد شعری است که قابل ترجمه است ولی نیاز به تعویض برخی از کلمات دارد (به عنوان مثال در یکی از ترجمه های خودشان جایگزینی کلمه بانو بجای کلمه ای مترادف ملکه را نام بردند). شعر سبز شعری است که راحت تر از بقیه اشعار ترجمه می شود 

سپس در توضیح اینکه آیا شعر نو نقص شعر است و یا محصول تکامل شعر کلاسیک (وزن و قافیه دار)، شرح دادند که شعر دارای موسیقی درونی و موسیقی بیرنی است. موسیقی بیرونی شعر در قالب های شناخته شده برای گوش عادت شده . این اوزان ضمن اینکه دلنشین هستند ولی خاصیت منفی هم دارند و آن این است که خواننده را از معنی دور می کنند. علاوه بر آن، این قالب ها می تواند دست و پا گیر هم باشد، همچنین گاهی خیلی از واژه ها باید به شعر اضافه بشوند و یا از آن کم بشوند تا وزن و قافیه جور آید. البته عناصر دیگری نیز در شعر هستند که باعث می شوند ما به شعر گرایش پیدا کنیم. آقای پوری از شعریت به عنوان یکی از این عناصر نام بردند. شعری دارای عنصر شعریت است که تصویر و خیال برانگیز باشند. به عنوان مثال شعر زیر را خواندند

از اندوه پر درآوردم به قیچی لبخندی

 سفر حزن مرا کوتاه کن

فرشته ساری

 پرسیدم چه عاملی بیشتر شما را به ترجمه یک اثر ترغیب می کند: شعر یا شاعر؟ پاسخ دادند که البته شعر. تا شعری شما را تکان ندهد شما نمی توانید با ترجمه خود خواننده را تکان دهید. تا با شاعر هم افق نشوید نمی توان شعری را ترجمه کرد چرا که نتیجه کاری خشک و بی روح خواهد بود

پرسیدم آیا ترجمه شعر سبز را ترجیح می دهید و یا زرد؟ پاسخ دادند شعر سبز

پرسیدم آیا ترجمه از زبان های مختلف به زبان فارسی را بیشتر ترجیح می دهید و یا ترجمه از فارسی به زبان های دیگر

پاسخ دادند که چون با فرهنگ ایران آشنا تر هستم  و در آن زندگی کردم ترجمه از زبان های دیگر به فارسی را ترجیح می دهم. ترجمه رمانم به انگلیسی را نیز به کس دیگری داده ام و خودم آنرا ترجمه نکردم

در فواصل بین سخنانشان، آقای پوری از ترجمه های خودشان برایمان خواندند. وقتی شاعر یا مترجم شعر (که درواقع نقشی مشابه با شاعر دارد) از اشعار خود می خواند پرواز با واژه ها لذتبخش تر می شود. آقای پوری در ابتدا ما را با زندگی نامه کوتاهی از ناظم حکمت آشنا کردند و سپس چند شعر از ترجمه های خودشان از آثار ناظم حکمت و رسول یونانی  را خواندند

امروز یکشنبه

برای نخستین بار بیرونم می برند

و برای نخستین بار است که آسمان را

چنین آبی، چنین فراح و چنین دور می بینم

مبهوت و حیران

نرم، بر خاک می نشینم

پشت به دیوار

در این لحظه

نه پنجه در پنجه امواج

نه جنگ، نه آزادی، نه همسرم

خاک، آفتاب و من

سعادتمندم 

تو را دوست دارم چون نان و نمک، نشر چشمه. شعر ناظم حکمت، ترجمه احمد پوری

 

© All rights reserved