به تازگی برای شرکت در یک جلسه کتاب خوانی باید کتابی می خواندم با عنوان " روان شناسی دموکراسی" ١ نوشته ی دکتر فتحعلی مقدّم به زبان انگلیسی. نویسنده همان طور که از نامش بر می آید ایرانی تبار است و قسمتی از تحصیلات خود را در ایران گذرانده، سپس برای ادامه ی تحصیل به انگستان رفته و از آن جا راهی آمریکا شده است و در حال حاضر مشغول تدریس روان شناسی در دانشگاه جورج تاون درواشنگتن دی سی است. دکتر فتحعلی مقدّم کتاب های روانشناختی دیگری هم منتشر کرده که به ترتیب زمانی عبارتند از : روانشناسی هزاره ی سوّم،٢- روانشناسی دوستی و دشمنی،٣- روانشناسی استبداد یا دیکتاتوری،٤- و سرانجام کتاب مورد بحث.  

کتاب روانشناسی دموکراسی در سه بخش است: بخش نخست ، روانشناسی و زمینه ی تفکّر ، بخش دوّم،  روانشناسی و شرایط لازم برای آن ، و بخش سوّم، آینده نگری. بخش نخست شامل این موضوعات است: در باره ی جهانی شدن و هویّت ملیّ و ویژگی هایی که یک شهروند درحکومتی دموکراتیک باید دارا باشد. در بخش دوّم از حوزه ی دموکراسی، چگونگی پاسخ گویی رهبران به خواسته های مردم، حاکمیّت قانون، قابلیّت تعویض رهبران برپایه ی اراده ی مردم، آزادی بیان، حقوق اقلیّت ها ، دستگاه قضایی مستقلّ ، آراء همگانی ، شایسته سالاری٥ و عدالت سخن به میان آورده می شود و سرانجام، در بخش آخر کتاب در باره ی دموکراسی تامّ ٦ و ویژگی هایی که لازمه ی بوجود آمدن دموکراسی تامّ است ، بحث می شود.

به طور کلّی نویسنده معتقد است که تا به حال دموکراسی تامّ در هیچ کجای جهان حتّی در کشورهایی که ما در آن ها گمان دموکراسی تامّ می بریم، نظیر کشورهای اسکاندیناوی ، کشورهای اروپای غربی و آمریکا وجود نداشته است. یکی از دلایل اصلی نویسنده دائر برعدم تحقّق دموکراسی تامّ هم این است که در دموکراسی تامّ ، تمامی مردمِ واجد شرایط می بایست در انتخابات شرکت کنند در حالی که به عنوان مثال در آمریکا فقط ٥١ در صد از مردمی که حقّ رای دارند در انتخابات شرکت می کنند. هم چنین نویسنده باور دارد که تاریخ با استبداد شروع شده و به تدریج به سوی دموکراسی حدّ اقلّی گام برداشته است. دکتر مقدّم می گوید هیچ تعهّدی هم که بشر به ناگزیر بسوی دموکراسی پیش می رود،  نه تنها موجود نیست  بلکه تاریخ عکس این موضوع را نشان می دهد. مثال هایی هم که در این زمینه ارائه می شود، یکی انقلاب فرانسه توسّط ناپلئون است که برای خاتمه دادن به استبداد سلطنتی بود اگرچه خود منجرّ به استبدادی دیگر شد و نمونه ی دیگر کشور آلمان پیش از روی کار آمدن هیتلراست که به نوعی دموکراسی دست یافته بود ولی با روی کارآمدن هیتلر، دیکتاتوری ای از نوع فاشیسم در آنجا پایه گرفت که تا مدّت ها ادامه داشت.  

دکتر مقدّم که نقطه ی عطف تحقیقاتش در ایران در باره ی روان شناسی دگرگونی های لازم برای گذار از دیکتاتوری به مردم سالاری بوده است، می گوید که در تاریخ بسیار اتفّاق افتاده که مردم از روی ناچاری به دنبال یک دیکتاتورخیرخواه گردیده اند تا آنها را از مهلکه ای که در آنند نجات دهد، غافل از این که او خود بعدها مهلکه ی آنان خواهد شد همان طوری که در مثال های بالا به آن ها اشاره شد. این مساله یاد آور گفته ی مکس وبر٧ است در کتاب " جامعه شناسی دین" ٨ که می گوید در زمان های گذشته ، هنگامی که برای مردم مشکلی که حلّ و فصلش غیر ممکن به نظر می رسید پیش می آمد، فردی صاحب کاریزما از راه می رسید و ادعّا می کرد که به سبب ارتباط با ذات اعلا قادر به حلّ مشکلات آنها است ، مردم هم برای حلّ مشکلاتشان بدو می گرویدند و بهمین گونه بود که پیامبران ظهور کردند. خوشبختانه امروزه دیگر شخص صاحب کرامت ( کاریزما) لازم نیست که خود را از جانب خداوند مأمور بداند. ولی فقط ادّعا می کند که می تواند حلّ مشکل کند. گرچه اخیرا رییس جمهور آمریکا توقّف باران بهنگام ایراد نطقش را ازعنایات خاصّ خداوند نسبت بدو دانست و به یاد داریم که احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین ایران، هم ادّعای داشتن هاله ی نور بدور سرش می کرد.

بر گردیم به موضوع اصلی. مطلب زیر را عینا از کتاب روانشناسی دموکراسی می آورم:

این نکته قابل اهمیّت است که ما باید دائما بخود یاد آور شویم که حرکت اجتماعی همیشه بسوی پیشرفت و پیشروی نبوده و نخواهد بود. تمام جوامع در مسیر دگرگونیهایی دائمی هستند ولی تغییر درآینده هم امری ناگزیر نیست. گرچه روند عمومی کشورها در جهت حرکت تدریجی برای جدایی از استبداد و حرکت به سوی حکومتی مردمی و آزادی بیشتر را نشان داده است ، با این همه دیده شده که کشورهایی که بیشتر متمایل به دموکراسی بوده اند به طرف استبداد سوق یافته اند و بالعکس. پاره ای مواقع هم این عقب گرایی ، از بالا به پایین و توسّط قدرت های خارجی ترتیب داده شده که این روند هم چنان ادامه دارد. به عنوان مثال در ١٩٧٣ وقتی که سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا کودتایی را علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده (١٩٠٨-١٩٧٣ ) پشتیبانی کرد ، کشور شیلی را به استبداد برگرداند.(ص٩)

از میان فیلسوفان قدیم هم افلاطون نه تنها نظر موافقی با دموکراسی نداشت بلکه براین باور بود که حکومت دموکراتیک یا مردمی بد ترین نوع حکومت است زیرا که توده ی مردم بی سواد هستند و نسبت به امور اجتماعی و فرهنکی نا آگاه. به باور افلاطون بهترین نوع حکومت ، حکومت حاکم فیلسوف است یا به عبارت دیگر اولوّیت افلاطون در حکومت " شایسته سالاری" بود. (روانشناسی دموکراسی، ص ٨٠)

در بخشی دیگر از کتاب نویسنده از سه کشور نام می برد که در آنها زمینه های دموکراسی وجود داشته است. این کشورها عبارتند از انگلستان، سوئیس و ایران. که در دو کشور اوّل این دموکراسی از وضعیّت بالقوّه به فعل در می آید و در کشور سوّم این روند با قبول فرضِ نویسنده دائر بر موجود بودن زمینه های دموکراتیک در آن، تحققّ نمی یابد. آنچه نویسنده در باره ی گذشته ی این کشورها ارائه می دهد بسیار جالب و خواندنی است. چیزی که بیش از همه باعث شگفتی می شود این است که کشور انگلستان دارای یک قانون اساسی نوشته شده نیست و نویسنده دلیل آن را از قول "رایت" چنین نقل می کند:

دلیل اصلی مبنی براین که انگلستان تنها کشوری است در دنیا که دارای قانون اساسی نوشته شده نیست این است که در طول ٣٠٠ سال هرگز در بریتانیا انقلاب  یا تغییر و تحوّل  فاحشی که در ممالک دیگر باعث نگارش قانون اساسی آن کشورها شد، پیش نیامده است. ( ص ٢٦ )

وی سپس از دموکراسی در سوییس و پس از آن در ایران صحبت می کند و براین باور است که ایران به استبداد نزدیک تر است تا به دموکراسی. با این همه معتقد است به دلیل مذهب شیعه که بعدا توضیح داده خواهد شد ، نوعی دموکراسی بالقوّه در ایران موجود است و فرهنگ و زمینه های سنّتی این کشور، درهای رسیدن به دموکراسی بالقوّه را به روی آن باز نگهداشته که به عنوان بنیانی برای پیشرفت دموکراسی می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

در مورد ایران و مذهب شیعه مقدّم اظهار می دارد که در مذهب شیعه ٤ اصل موجود است که به آن رنگ و صبغه ی دموکراتیک می دهد یعنی روندی از پایین به بالا و آنها عبارتند از: الف- انتخاب مرجع تقلید که همه ی شیعیان آزادند که شخصا مرجع تقلید خود را انتخاب کنند. ب – پرداختن زکات ، بازهم شیعیان مختارند که زکات مال خود را به هر مرجع تقلیدی که می خواهند بپردازند. ج – انتخاب آیت الله ها، که هم دوره ای ها و هم مکتبی هایشان ، آنها را انتخاب می کنند تا مقامات بالاتر. د – مساله ی اجتهاد که به مجتهد اجازه می دهد شخصا در باره ی مطالب جدیدی که پیش می آید نظر دهد و در مورد آنها داوری کند. (ص ٣٩-٤٢ )

 ولی نویسنده در این مورد که پس چرا مذهب شیعه با خصوصیّات برشمرده که وی آن ها را خصوصیّات پیش فرض دموکراسی می داند در طول حدود چهار صدسالی (قرن دهم هجری)  که از عمر آن  در ایران می گذرد، قادر نبوده کوچکترین کمکی به ایجاد یک دموکراسی حتّی حد اقلّی در ایران بکند، حرفی نمی زند و بحثی روانشناختی از آن ارائه نمی دهد . ایشان فقط تماما گناه آن را به گردن ملّاها ی سیاسی می اندازد . آیا خود این ملّاها شیعی نیستند و اگر هستند آیا هیچ بویی ازعوامل دموکراتیکی که نویسنده برای مذهب شیعه ذکرمی کند، نبرده اند؟

مقدّم می گوید که فروپاشی کمونیسم، تهاجم و حمله به افغانستان وعراق توسّط امریکا و متحدانش از مهم ترین وقایع دهه های اخیر بوده اند که تاثیر شگرفی بر زمینه های جهانی برای نیل به دموکراسی بالقوّه برجا گذاشته اند. او بر این باوراست که جورج دبلیو بوش و دستگاه حکومتش معتقد بودند که غرب باید دموکراسی را به دیگر کشورها صادر کند. گرچه سعی بر صدور دموکراسی غربی به صورت تمام و کمال به کشورهای غیر غربی اشتباهی فاحش است (ص ٣٩ ) و شدیدا مورد انتقاد قرار گرفته، با این همه عده ای بر این باورند که حمله ی آمریکا و متحدّان آن کشور، به عراق سبب شد عواملی که مانع رسیدن این کشور وکشورهایی دیگر نظیر آن به دموکراسی بوده اند مورد بحث و بررسی قرار گیرد و همچنین این قضیّه باعث شد تا رابطه ی بین فرهنگ ملّی و دموکراسی هم مورد مداقّه واقع شود. بهار عربی هم وسیله ای شد تا رابطه ی بین مذهب ، فرهنگ ، و دموکراسی مورد ارزیابی مجدّد قرار گیرد.

مقدّم وجود رهبران معتقد به دموکراسی را برای عبور و گذار کشورها از استبداد به دموکراسی کمک و امتیازبزرگی می داند و در این باره چنین می نویسد:

معمولا در صورت وجود رهبری که موافق با حکومت مردمی است، گذارازاستبداد به دموکراسی نسبتا سریع تر صورت می گیرد. عوامل گوناگونی که بخت و اقبال هم جزء آنهاست سبب می شود که بعضی کشورها سریع تر به دموکراسی دست یابند و گاهی اوقات ، به طور معجزه آسایی رهبرانی از بین آنها بر می خیزند که راه را برای جدایی بیشتر آنها از استبداد و دست رسی به مردم سالاری هموارتر می کنند. ( ص ٦١)

سپس نویسنده به توصیف این گونه از رهبران می پردازد و در تمام طول کتاب فقط از دو نفر نام می برد: جورج واشنگتن (١٧٣٢-١٧٩٩ ) نخستین رئیس جمهور آمریکا و نلسون ماندلا (١٩٩٤-١٩٩٩ ) اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقا پس از رفع تبعیضات نژادی.  ویژگی عمده ی چنین رهبرانی این است که مایل نیستند دودستی به قدرت بچسبند و آماده اند که پس از اتمام زمام داری اشان از مقام خود کناره گیری کنند. مقدّم داستانی بسیار شنیدنی از جورج واشنگتن روایت می کند که من ترجمه ی فارسی آن را در زیر برایتان می آورم:

فرد متشخّصی داستانی از قول کینگ جورج سوّم ( پادشاه انگلستان ١٧٣٨- ١٨٢٠) که به طور رسمی دشمن جورج واشنگتن به حساب می آمد نقل می کند که کینگ جورج از نقّاشی به نام جاناتان ترامبول٩ که تازه از مسافرت از آمریکا به انگلستان برگشته بود می پرسد که به نظراو، جورج واشنگتن پس از اتمام جنگ چه خواهد کرد. ترامبول در جواب شاه می گوید که به نظر او واشنگتن به مزرعه اش برخواهد گشت. کینگ جورج پس از شنیدن نظر او می گوید که اگر واشنگتن چنین کاری بکند بزرگترین مرد دنیا خواهد بود. و این دقیقا همان کاری بود که جورج واشنگتن دوبار انجام داد- بار اوّل پس از اتمام جنگ با انگلستان و بار دوّم وقتی که دوره ی دوّم ریاست جمهوریش به پایان رسید. پس از این جریان ، کینگ جورج گفته ی سابقش را تکرار کرد و اظهار داشت که آنچه جورج واشنگتن انجام داد سبب شد که خود را در ردیف متشخص ترین مردان روی زمین قرار دهد و بزرگترین فرد زمان را از خود بسازد. (ص ٦١)

مقدّم به دنبال این گفته می آورد که علّت ستایش فوق العاده ی کینگ جورج از جورج واشنگتن، توانایی او از دست کشیدن از قدرت و برگشتن به مزرعه ی خود بود.

نویسنده نمونه ی جدید تراین گونه افراد را، نلسون ماندلامی داند که با وجود علاقه و اشتیاق فراوان هموطنانش که ازاو می خواستند در راس قدرت باقی بماند، از حکومت کناره گیری کرد و قدرت را به جانشین خود سپرد. دریغا که نظایر این افراد در تاریخ انگشت شماراست.

مساله ی عبور از دموکراسی به دیکتاتوری و بالعکس که در این کتاب مکرّر از آن صحبت می شود ، نکته ی بسیار مهمی است که در درازنای تاریخ تا به امروز مکرّر اتفّاق افتاده است. به عنوان مثال روم باستان در سده های اوّل و دوّم پیش از میلاد دارای جمهوری بود و تمامی جمعیّت روم دارای حقوق برابر شدند. در سال ٣١ پیش از میلاد پس از شکست آنتونی وکلئوپاترا از اُکتاوین که پس از پیروزی خود را "اَگوستوس" خواند، این شخص حاکم مطلق روم شد و عصر جمهوری به پایان رسید و عصر امپراتوری آغاز شد. (ادیان آسیایی، ١٣٧٥، ص ٢٢٦ ) ١٠ از عصر اوکه آغاز عصر امپراتوری است، تأثیرات فرهنگی عظیم شرق در روم آغاز می شود و در پی این تأثیرات ، حکومت مطلقه ی شرقی پدید می آید. (ایضا، ص ٢٢٧ )  حتّی امروزه نیز نمونه ای از این آسیب پذیری و شکنندگی را می توان در جامعه ی آمریکا شاهد بود. خوشبختانه تا به حال مطبوعات آزاد و اسقلال قوای سه گانه در امریکا مانع و سدی برای حرکت آمریکا از دموکراسی به دیکتاتوری بوده اند که امید است به همین قوّت و قدرت ادامه یابد.

دو نکته ی دیگر نیز در مورد این کتاب باید یاد آور شوم. نخست این که این کتاب ، کتابی است درسی که مخاطبان آن بیشتر دانشجویان دانشگاه ها هستند. چرا که برای افراد پرتجربه تر و سالمند تر، به نظر شرح ماجراهایی می آید که آنها به عینه شاهد بوده اند یعنی نوعی بازگویی تاریخی با دیدی روانشناسانه و نه با تحلیلی روان شناختی از آن.

و نکته ی دیگر این که شواهدی که نویسنده از ادبیّات دنیا برای تایید گفته های خویش می آورد، گواه تسلط قوی او برادبیّات و فلسفه است.

مهوش شاهق

جمعه ٢٨ فوریه ٢٠١٧

 

Bibliography

1- Moghaddam, Fathali M. The Psychology of Democracy. Washington, DC: American Psychological Association, 2016.

2- Psychology for the Third Millennium

3- The Psychology of Friendship and Enmity: Relationships in Love, Work, Politics, and War.

4-   Psychology of Dictatorship

5- meritocracy

6- Factualized democracy

7- Max Webber

8- Webber, Max. The Sociology of Religion. Boston: Beacon, 1993.

9- Jonathan Trumbull

10 - بهار، مهرداد. ادیان آسیائی. تهران: نشر چشمه، ١٣٧٥.