باز هم فحاشی...
آهای ملت ...آهای مردم...وای...هوار...یک عده نادان و بی همه چیز بی فک و فامیل...ابله..بمن فحاشی کردند...
- چیه چی شده...کی فحاشی کرد؟ چی گفت؟
این پدر سوخته ها حرف دهان کثیفشون رو نمیفهمند...مدام بمن فحاشی میکنند.
-ای بابا چه حرف بدی گفتند یا نوشتند؟
این بی شرفان پلید و بی خانواده...به فامیل من فحاشی میکنند.
-به فامیل شما؟ مگه فامیلتون رو میشناسن؟
البته که میشناسند...من که مثل الاغان بی سرپا نیستم...فامیل دارم جد و آباد دارم.
-حالا بفرمایید چی گفتند؟
فحاشی کردن دیگه...این پست فطرتان نادان، بی مطالعه ....
-اوه نمیدانستم که جهت فحاشی نیاز به مطالعه است.
البته که بی مطالعه نباید فحاشی نمود...هر لات بی پدر مادری که حق فحاشی نداره
-یعنی همه این فحاشی هایی که همین الان نمودید با مطالعه بود؟
البته که با مطالعه بود...اصلا من دیگه حوصله جر و بحث با تهی مغزی مانند شما را ندارم...میرم دیگه هم نمیام.
خیال نکنید که ما متوجه نمیشیم که شما هر روز با پیانو تون فحاشی میکنید. نخیر, خیلی هم خوب میفهمیم. بخصوص وقتی که زیر لبی میگید, دو, ره, می, فا, سل, لا, سی!
:))
No comment, Shirin jaan
Bedoon e sharh
:))
من کلا حرفی ندارم که در باب این مقوله بزنم.
فقط نمیفهمم (نادان هستم دیگه :) ) کسانی که سایتی رو ترک میکنند و کسی هم نامه فدایت شوم برایشون ننوشته که چرا رفتید و این حرف ها، به چه انگیزهای دوباره ٔبر میگردن که توضیح بدن که چرا رفتند؟!!!
مثل اون کسانی که میخوان خودکشی کنن و میان هی اعلام میکنن که: ملت بدانید و آگاه باشید که ما داریم الان خودکشی میکنیم ها...... جلومون رو نگیرید یک وقت :)
من اگر هنر شیرین را داشتم روی کامنت زیبای سوری آهنگ میگذاشتم...
با اجازه نویسنده بلاگ...
دیوانه جان،
اراذل و اوباش بیشتر دنیا رو گرفتن، این سایت بی هدف و بی محتوا که پیش کش. همین ج ج از همه گیج تره و شما میخوای بیاد مدیریت کنه. ۱۰ سال طول کشید تا دو زاریش بیفته که نیاک و تریتا چه جونورایی هستن. من و شما و یه عده معدودی با هم صحبت و بحث و درد دلم کردیم؛ جک هم گفتیم. همیشه هم رو همه چی با هم موافق نیستیم ولی از گفت و شنفتش لذت بردیم؛ برای مثال این فرد شما همین لات بازیهایی که میگی به من کرده با وجودی که یکی دو بار بیشتر هم تو بلاگش کامنت نذاشتم، جرمم هم این بود که با حرفش موافق نبودم. از هر دو بلاگش هم که سه تاش از اسرائیل تعریف میکنه به اسم دفاع از ایران. به نظر میاد علاف هم هست که روزی سی صد تا بلاگ مینویسه. همه میدونن این سایت رو به قبله درازه ولی بالاخره مشغولیته و جریمه هم نداره که هر هزیون و مزخرف هم میخوای بگی و بنویسی. رأس راستی عین ایرونه و یه مشت ملا هم دارن جولون میدن.
فرامرز لپّ مطلب رو گفت. مهم اینه که چند نفری که حرفی برای گفتن دارن و یه تأمّل و فکر و دو دقیقه تحقیق تو کارشونه گفت شنفتی داشته باشن و یه چیزی شاید تازه از هم یاد بگیرن. شاید هم یه لحظه احساس خوبی دست بده که دو تا آدم نسبتا نرمال هنوز مونده که میتونن بدون فحش خار مادر و تهمت و سؤ نیت با هم حرف بزنن. تمام خوانندههای این سایت (بدون اونهای که هر کدوم صد تا آواتار دارن) شاید به چند صد نفر هم نرسه که به زودی هم سر اینکه کی چراغو خاموش کنه یا تقصیر کیه که اینجوری شد به جون هم بیفتن. خلاصه ش هم همینه که اگه مینویسی واسه اون عدهٔ معدود مینویسی و نگران اینکه اینجا چاله میدون یا شهر نو مجازی شده نباش. یاد هم شهری افتادم که رفت پیش دکتر. دکتر ازش پرسید مشکل شما چی؟ گفت جیناب دوهتورمن بی تفاوت شدم. دکتر گفت خوب بگو چه عوارضی داری. گفت، جیناب دوهتور بی تفاوت شدم. دکتر عصبی شد و گفت اومدی مطب که چی. بی تفاوت که نشد مریضی، توضیح بده چته یا برو بیرون. گفت جیناب دوهتور، مثلا الان که با شما صحبت میکنم مثل اینه که دارم با چیزم صحبت میکنم، حالا روشن شد؟
با درود
جالب است که در بالای این بلاگ پنج کامنت شمارش شده است و من هیچکدامشان را نمیبینم! خب به این میگویند راه حل!
برای اینکه شما در یک دنیای خیالی زندگی میکنی.
واقعیتها رو نمیبینی چون نمیخوای ببینی. اونها رو از دید خودت دور کردی.
یک زندگی برای خودت ساختی، خالی از هر واقعیت تلخ!
فقط یک توهم شیرین!
بله خوب، اینهم راه حالیست...