دوش در تیرگی_ عزلت_ جان‌ فرسایی/ گشت روشن دلم از صحبت روشن‌ رایی
هرچه‌ پرسیدم ازآن دوست مرا داد جواب/ چه به از لذت هم صحبتی دانایی
آسمان بود بدانگونه که از سیم سپید/ میخ‌ ها کوفته باشد به سیه دیبایی
یا یکی خیمهٔ صد وصله که از طول زمان/ پاره جایی شده و سوخته باشد جایی
گفتم از رازطبیعت خبرت هست‌؟ بگو/ منتهایی بودش‌، یا بودش مبدایی‌؟...
گفتمش چیست جدال وطن و دین‌، گفتا/ بر یکی خوان پی نان همهمه و غوغایی
گفتم امید سعادت چه بود در عالم‌؟
گفت با بی‌بصری‌، عشق سمن سیمایی....: ملک ‌الشعرای بهار
*
بر این کناره تا کرانه ی آمو دریا/ آبی می گذشت که دگر نیست:
رودی که به روزگاران ِ دراز سُرید و از یاد شد/ رودی که فرو خشکید و بر باد شد
بر این امواج تا رودباران ِ سند/ زورقی می گذشت که دگر نیست:
زورقی که روزی چند در خاطری نقش بست/ وانگه به خرسنگی برآمد و درهم شکست.
بر این زورق از بندری به شهرْبندری/ زورق بانی پارو می کشید که دگر نیست:
پارو کشی که هر سفر شوریده دختریش دیده به راه داشت
که به امیدی مبهم نهال ِ آرزویی به دل می کاشت.
بر این رود ِ پا درجای امیدی درخشید که دگر نیست/ امید ِ سعادتی که پابرجا می نمود
لیکن در بستر ِ خویش به جز خوابی گذرا نبود: احمد شاملو
*
برهنه بی پناهان را نظر كن/ در این وادی قدم آهسته تر كن
شد این ویرانه ویران تر چه حاصل/ پریشان شد پریشان تر چه حاصل
تو كه جان می دهی بر دانه در خاك/ غبار از چهر گل ها می كنی پاك
غم دل های ما را شستشو كن/ برای ما سعادت آرزو كن: فریدون مشیری
*
او به امید سعادت، سپری کرد جهان
لیک، از دیده ی او گشت سعادت پنهان
زندگی کرد پر از محنت و درد و حرمان
نگران بود همه عمر ، بسا بی برهان
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌ های پندار
http://saadatnoury.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html
============