درباره ی سیزده بدر برخلاف نوروز و سایر جشن های باستانی و ملی ایران از حافظ ، سعدی ، خیام و سایر شعرای کلاسیک کمتر سروده ای یافت می شود و این شاید بواسطه محدودیت هایی است که بعد از حمله ی اعراب در جامعه  ی فرهنگی ایران معمول گردیده است . حتی از اجتماعات مربوط به سیزده بدر نیز در سفرنامه های جهانگردان اروپایی از زمان صفویه تا اواخر دوران قاجار نشانه ای نیست... باید دانست که به باور ایرانیان قدیم سیزده بدر روز رهایی از چنگال اهریمن ، روز پیوستن به یزدان و روز "جشن فرخنده ی خواهش باران و پاكيزگي طبيعت و مظاهر آن" است. آنان در سیزدهمین روز بهار، تابستان و پاییز، جشنی همراه با سركشی به طبیعت در ستایش " تیشتَـر" ایزد بارندگی برگزار می كردند. با یکدیگر برخی از ترانه های محلی و  سروده هایی را نیز پیرامون سیزده بدر از سهراب سپهري،  احمد پناهنده ، شهریار، یمینی شریف ، محمد جلالی چیمه (م. سحر) و نگارنده مرور می کنیم، باشد که  در این روز خجسته  پنجره ها را گشوده و چشمها را شستشو دهیم
چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد
واژه را بايد شست .
واژه بايد خود باد ، واژه بايد خود باران باشد
چتر را بايد بست ،
زير باران بايد رفت .
فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد .
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت .
دوست را ، زير باران بايد جست : سهراب سپهري
سبز بادا سبز ِ سبز، جشن ِ بَد َر
عشق بادا هر سرای، هر انجمن، در هر مقر
ای رفیقان در دیار ِ یار، کنید سیزده بَد َر
یادی از غربت نشینان را، در آن دشت و دمن آرید نظر
سبز بادا سیزده ِ سبز ِ سرور
در گل و باغ و چمن، ایام را قدری مرور
ای دلا ای جان ِ ما ای روز ِ سبز باغ ِ جوان
حسرت ِ دیدار را بر ما گشا خاک ِ وطن را پر غرور : احمد پناهنده
گویا در یک سیزده نوروز شهریار در باغی با یاران به گپ و گفتگو مشغول بوده که ناگهان پس از مدت ها دوری ، ناگهان چشمش به دلدارافتاد .دلداردست فرزندش را در دست داشت و خرامان می آمد . دلداردختری بود که پیمان زناشویی با دیگری بست و هجرانی آفرید که در اثر آن شهریارکه دانشجوی سال آخررشته ی پزشکی بود ، درس را رها کرد ودیگر تنها خود را در شعر دید و در شعر زندگی کرد . این رویداد آنهم در روز سیزده به در باعث شد که شهریار بی درنگ غزل سیزده بدر را بسراید
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد ، که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم
 هنرم کاش گره بند زر و سیم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم : محمد حسین شهریار
می رویم سیزده بدر سیزده بدر / دسته به دسته ، دسته به دسته
می بریم بار وبنه ، بار و بنه / بسته به بسته ، بسته به بسته
خرم و خوش می دویم ، خوش می دویم / روی چمن ها ، روی چمن ها
پشت هم ، مثل دو ، مثل دو / آهوی صحرا ، آهوی صحرا
خیلی داره مزه ، گره زدن به سبزه /  خیلی داره مزه ، گره زدن به سبزه : عباس يميني شريف
*
ترانه ی محلی سیزده بدر
درسيزدهم فروردين در بسیاری از شهرهای ایران دختران سبزه گره مي زنند وبا شادى مى خوانند :
سیزده بدر  سال دیگه خونه ی شوهر بچه به بغل
دختران خراساني با شادى مى خوانند :
سيزده به در، چارده به تو،
سال ديگه خونه ي شو
ها كوت  كوتو ها كوت كوتو
در خوي و بيابانك نيز دختران با شادى مي خوانند :
سيزده به در چارده به تو
يه مرغ قد قدو
سال ديگه خونه ي شو ور بچه بغل
سروده های اخیر در زمینه ی سیزده بدر
۱ - غزل زیر از شاعر گرانمایه محمد جلالی چیمه (م. سحر) است و پیشکش کسانی شده است که سبزه هاشان را به نیت آزادی و صلح گره خواهند زد:
بیا به باغ و چوگل بر چمن خدایی کن
بنای شادی و عیش آنچنان که شایی کن
به روز سیزده فرودین به بُستان رو
گره به سبزه درافکن گره گشایی کن
مهـِل که دشمن شادیت شادمان گردد
به شادباش ِ بهاران هنرنمایی کن
به شیخ گو که بگرید به گور اجدادش
تو دوری ِ دل از این دلقک ریایی کن
بهار ، موسم ِ شادی ست شادمان می باش
کران ز دعوی ارباب پارسایی کن
به نغمه دف و تار و نی و کمانچه و چنگ
چو جان ِحافظ و سعدی غزلسرایی کن
مروجان غم اند این ددان مرگ اندیش
تو شادمانه دل اندر ره ِ رهایی کن : محمد جلالی چیمه (م. سحر)
۲ - سروده ی زیر نیز با عنوان " رویای سیزده بدر" از همین نگارنده است که حدود دو سال پیش سروده شده است:
ریزش قطره های با ران بود
تا  که بر آسمان نظر کردم
خشکسالی، خوشا به پایان بود
چون زا سطوره ها گذر کردم
کاخ ظالم، شکسته بنیان بود
خانه ی عشق را مقر کردم
کین و نفرت نبود و احسان بود
به سرای صفا سفر کردم
بد ستمگر به کنج زندان بود
دوستان را از ان خبر کردم
عصر آزاد و فخر ایران بود
نفس خویش تازه تر کردم
هموطن شادمان و رقصان بود
سیزده ی عید را بدر کردم : دکتر منوچهر سعا دت نوری

پیوندها و کنکاش ها : روز طبیعت / سیزده به در جشن ِ فرخنده ي ِ خواهش باران : دكتر شاهين سپنتا / غزل سیزده به در : محمد جلالی چیمه (م. سحر) / رویای سیزده بدر : دکتر منوچهر سعا دت نوری

http://saadatnoury.blogspot.ca/2012/04/blog-post.html