ما چه آموختیم در بنیاد_ عشق
رسم_ هم پیمانگی آموختیم
تا که مجنون شد به ما استاد عشق
درسی ، از دیوانگی آموختیم
*
دیدمش آمد و رخساره به من دوخته بود
آن نگاری که دلش، با من دلسوخته بود
هنر_ دلبری و عشوه ی زیبایی داشت
در شگفتم  هنرش را، ز که آموخته بود
*
یک روایت ، قبیله ی ما داشت
آن روایت ، که عاشقی آموخت
از خرد ، بهره ور شود ، آن کس
کز روایت ، حقایقی آموخت
*
چشم_دل را ، روی هر خط دوختیم
بس کتیبه، بس کتاب آموختیم
حکمت و عرفان و علم و نقد را
در درون سینه ، بس اندوختیم...
*
ما چه آموختیم ، از این روزگار
در مدار عاشقی، دیوانگی آموختیم
از برای_ خاطر_ دلخواه_ یار
ما ، ز خود بیگانگی آموختیم
دکتر منوچهر سعادت نوری
*