(
مجموعه سروده هایی درباره ی زرتشت):
دقیقی چار خصلت برگزیده/ به گیتی از همه نیکی و زشتی
لب یاقوت رنگ و نالهٔ چنگ/ می خوش رنگ و دین زردهشتی
یکی زردشت وارم آرزو هست/ که پیشت زند را برخوانم از بر
به یزدان که هرگز نبیند بهشت/ کسی کو ندارد ره زردهشت:
دقیقی توسی
*
به شاه کیان گفت زردشت پیر/ که در دین ما این نباشد هژیر
که باجی دهی تو به سالار چین/ نه اندر خور دین ما باشد این... :
حکیم فردوسی توسی
*
پیمبر براهیم بود آن زمان/ بُدش نام زردشت از آسمان
به صحفش بر این خورد سوگند نیز/ بدان دو گوا داد بسیار چیز... :
اسدی توسی
*
غیر تو هر چه خوشست و ناخوشست/ آدمی سوزست و عین آتشست
هر که را آتش پناه و پشت شد/ هم مجوسی گشت و هم زردشت شد... :
مولوی
*
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار/ سحر که مرغ درآید به نغمه داوود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی/ کنون که لاله برافروخت آتش نمرود... :
حافظ
*
به رخشنده آذر، اوستا و زند/ به خورشید روشن، به چرخ بلند
یه یزدان، که اهریمنش دشمن ست/ به زردشت، کو خصم اهریمن ست
که از روم و رومی نمانم نشان/ شوم به سر هر دو آتش فشان... :
نظامی گنجوی
*
ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم/ که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم
الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری
که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم... :
حکیم سنایی
*
چند سوزی ایکه می سازی کباب/ بس کن آخر کاین دل خونین بسوخت
کام جان از قبلهٔ زردشت خواه/ گر دلت چون آذر برزین بسوخت...:
خواجوی کرمانی
*
به نام آنکه در شأنش کتاب است / چراغ راه دینش آفتاب است
مهین دستور دربار خدایی / شرف بخش نژاد آریایی
دوتا گردیده چرخ پیر را پشت / پی پوزش به پیش نام زرتشت
به زیر سایهی نامش توانی / رسید از نو به دور باستانی
ز هاتف بشنود هر کس پیامش/ چو عارف جان کند قربان نامش... :
عارف قزوینی
*
آمد بهار اي نازنين، گيتي به کام خويش بين/ بر گير شادان ساتکين، بشنو سرودي دلنشين
در فروردين جامي ز مي ، ياد آورد از فر کي/ وز زرتشت نيک پي، پيغمبر ايرانزمين
مردي ز ما در باستان ، بر خاست از آذربايجان/ از دوده اسپنتمان ، وز خاندان آبتين
گفتا که من پيغمبرم ، زرتشت والا گوهرم/ فرخنده پيک داورم ، وخشور دين راستين
دستور مينو بارگاه، آرم سوي گشتاسپ شاه/ باشد مرا يار و پناه، آن مرد با تخت و نگين
رخشنده پندار آمدم ، زيبنده گفتار آمدم
فرخنده کردار آمدم ، آري بود پيک اين چنين...:
ابراهيم پور داوود
*
شد کشور ایران چو یکی باغ شکفته/ از ساحل جیحون همه تا ساحل اروند
مرغان سخن پارسی آغاز نهادند/ از بندر شاهی همه تا بارهٔ دربند
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد/ زردشت بیاراستش از حکمت و از پند
گر فر کیان باز به ما روی نماید/ بیرون رود از کشور ما خواری و آفند:
ملک الشعرای بهار
*
ای جلوه گاه آتش زردشت/ شب گرچه در مقابل من ایستاده است
چشمانم از بلندی طالع به سوی توست
وز پشت قله های مه آلوده ی زمین/ در آسمان صبح تو پیداست اخترم
ای ملک بی غروب/ ای مرز و بوم پیر جوانبختی/ ای آشیان کهنه ی سیمرغ
یک روز، ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد به آسمان
می بینم آفتاب تو را در برابرم:
نادر نادرپور
*
این شکسته چنگ بی قانون/ رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر/ طرفه چشم اندازِ شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمن زاران پاک و روشن مهتاب می بیند... :
مهدی اخوان ثالث
*
خاموش گشته در من/ آن پر شکوه شعله ی خشم ستاره سوز
ای خوبتر بیا/ این شعله ی نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز... :
حمید مصدق
*
من آنچه از آتش به خاطرم باقی است/ فروغ مشعل همواره تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و گونه ی ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست/ خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال/ به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال/ همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت/ نه پرتو ایمان/ فروغ راستی از خاک رخت بربسته است
و آدمی افسوس/ به جای آنکه دلی را ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است... :
فریدون مشیری
*
من در سفر بودم از آن هنگام که آریا از کوهستان های کبود/ از مشعل پر تلاطم زرتشت
به سوی دامنه ها و جلگه ها و به سوی دشت های زرین سرازیر شد
از آن هنگام که سفر در نبض زمین تپیدن گرفت و از آن هنگام که سفر زندگی آغاز شد
من در سفر زیسته ام/ من با سفر زاده شده ام... :
منوچهر آتشی
*
باختر سو تاختگاهم : دشتهای روم/ مرز خاور سوی فرمانم : دیار چین
شعله می زد در نگاهم آتش زردشت/ تازیانه می زد مغرور بر دریا
با شکوه شوکت دیرین/ پیش آهنگ سپاهم صد هزاران گرد رویین تن
با درفش کاویان جاودان پیروز/ تیغ هاشان بر گذشته از حریر ابر
سر به سر روی زمین زیر نگین من
من به رویای نجیب و مهربان خویش شادمان بودم
همچو موج برکه ای با خلوت مهتاب در نجوا
در شبستان خیال خویش بیرون از زمین و آسمان بودم... :
دکتر شفیعی کدکنی
*
من نمی گویم چنان یا این چنینم/ کیستم من زاده ی ايران زمینم
کشور_ افسانه های باستانی/ خطه ای من برتر از ايران نبینم
یادگاری از تمدن های ایلام/ مانده ایمن از گزند چرخ ایام
مهد مانی مرز مزدک بوم زرتشت
سرزمین حافظ و رومی وخیام...:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
زرتشت بیا که با تو امید آید/ شب نیز صدای پای خورشید آید
تاریخ اگر دوباره تکرار شود/ کعبه به طواف تخت جمشید آید:
ایرج زبردست
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
Thank you for this collection