امروزانه:
... عصری پیش آقا مشرف شدم. مجتبی هم بود. جنتی و احمد خاتمی هم یک گوشه ولو بودند. کاطم صدیقی داشت پاچه آقا را لیس میزد. از اینکه جلسه خصوصی نیست دمق شدم، اما به روی خود نیاوردم. کمی از وضعیت خودم گلایه کردم و خواستم که نقش من را در سناریوی بعدی عوض کنند. آقا فرمودند فعلا نمی شود. ناراحت شدم. گفتم اگر اینجوری با من عمل بکنید من ول می کنم و می روم عضو شورای ملی ایران می شوم. مجلس از خنده منفجرشد. آقا از قهقهه تُلُق تُلُق صدا می کرد. لگد آقا 7-8 بار خورد به پوز صدیقی. جنتی و خاتمی خر غلت می زدند. جنتی از هول خنده پس افتاد، فکر کردیم که به امید خدا بالاخره تمام کردند. اما جان سگ دارد و نمرد. آقا با دست اشاره کردند که من بروم اما به مجتبی گفتند که با من هفته ای یکبار جلسه داشته باشند محض خنده. خوشحال شدیم. خواستیم پایشان را ببوسیم، نشد، چون پایشان در دهن کاظم صدیقی بود. پدر لعنتی!...
برگی از دفتر خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی
این برگ گویا توسط یکی از اعضای اصلاح طلب حزب “آخور و توبره” با نام کوثرالله آهنگ نیکی لو رفته است
برو به آدرس
نظرات