طنز سپید
به تكه تكههایم مینویسم
به تك تكِ اعضا
به استخوانهایم مینویسم
به اندامهایم، به خون، به قلب
گوشه و كنارِ دمشق
میان و میدانِ حلب
خیابانی نمانده
یا كوچهای سالم
انسانی نمانده
خرم و آباد
به هر طرف كه رود سودِ اسلحه
كشته مسلمان است
خراب و خوابزده
خدای تو كیست؟
گلوله را فرصتِ سرخاراندن هست؟
سالم مانده خدایی؟
سربازان همیشه تجاوزكردهاند
به زنان و خدایان
آخر زمین ثابت است و جنگ
دورِ آن چرخان
زندگی در كوچهها
لباسش را در میآورد
و من، اینسو آنسوی حلب
به دنبالِ عضوهایم میگردم
رازِ حلبی در چیست؟
هر روز برای صبحانه
بمبهای تازه
از هواپیماهای نو
جمجمهای سالم مانده در حلب؟
در كرملین ججمهها حلبیاند
در بیوت ججمهها برنجیاند
بر زمینهای ثابت
ما میدویم
و جنگ
جنگ تكرار میشود
گلوله را
سرِ خاراندن هست؟
1/12/2016
ا- ماهان
نظرات