ساخت گونه ، پراتیک گونه ای ، هویت گونه ای
واژهگان کلیدی: ذات گرائی بیولوژیک، ساخت گرائی اجتماعی، ساخت گرائی اجتماعی جامع، کثرت هویت گونه ای ، جسمیت، مادیت، قدرت، اجتماعی بودن بدن، پراتیک خودانگیخته بدن، پراتیک گونه ای، نظم گونه ها، ترتیب گونه ها.
واژه " گونه" بجای اصطلاح نادرست " جنسیت"
مقاله حاضر بخش نهم یک مجموعه نوشتار(۱) دربارهُ مفهوم « گونه» (زنانگی ها و مردانگی ها) است که امروزه همه آن را به اشتباه « جنسیت » میخوانند.
هدف از این پژوهش یافتن رابطه میان مردانگی هژمونیک و خشونت علیه زنان از یک سو، و رابطه میان مردانگی هژمونیک ، دولتهای مردانه و خشونت علیه بشریت یا جنگ و نظامیگری، از سوی دیگراست .هدف نهایی از این کار مطرح کردن این ایده است که مردان مجبور به پذیرش نوع سلطه گر و مخرب مردانگی نبوده و با آگاهی از مردانگی به عنوان مجموعه ای سیال و متغیر از معانی و رفتارها و با اذعان به کثرت و تفاوت های معانی آن در گروه های مختلف مردان و در زمان های مختلف تاریخ، میتوانند انواع مردانگی های غیر سلطه گر وغیرزن ستیز را پذیرا شوند.
مردانگی مجموعه ایست سیال و متغیر از روابط و رفتارها که در گروه های مختلف مردان و در زمان های مختلف تاریخ معانی متفاوت و متعددی داشته است.
استفاده نادرست از واژه "جنسیت"
جنس به تفاوت های بیولوژیک میان انسانهای نر و ماده اشاره دارد. در حالی که واژه "گونه" به معنای ویژگی هایی غیربیولوژیک مانند نقش های اجتماعی، رفتارها و فعالیت هائی است که جامعه یا فرهنگ بعنوان ویژگی ها یا گونه های زنانه یا مردانه معین میکند. نه گونه از جنس بوجود می آید و نه جنس از گونه مشتق میشود . در نتیجه ، واژه جنسیت که از "جنس" می آید نمیتواند بیانگر مفهومی باشد که درمقابل جنس قرار میگیرد. به علاوه ، جنسیت همیشه مترادف با سکسوالیته بوده است. بعنوان مثال، مهدی کی نیا، در کتاب "جامعه شناسی جنائی(۲)، " جنسیت" را بعنوان مترادف سکسوالیته بکار برده است و نه بعنوان مترادف "“Gender یا .“Genre”
واژه انگلیسی مدرن ”Gender” از انگلیسی میانه "Gendre" میاید که آنهم از زبان فرانسه قدیم وام گرفته شده است. مترادف آن به فرانسه مدرن " ”genre است. همه اینها به معنای «نوع» هستند. مدتی پیش،در مقاله ای واژه فارسی « گن » را که به معنای « نوع » است بعنوان مترادف «Gender» پیشنهاد نمودم . ولی از آنجا که واژه دیگری به همان معنای « نوع » ، یعنی «گونه» وجود دارد که به مراتب به گوش فارسی زبانان آشناتر است، پیشنهاد میکنم که از این پس، لااقل در محیط های آکادامیک ایران ، از واژه « گونه » بعنوان مترادف « Gender» استفاده شود.
نظریه های ذات گرائی بیولوژیک
بطور کلی، دو نوع رویکرد متضاد نسبت به مفهوم گونه موجود است . در رویکرد بیولوژیک ، گونه از نتایج پدیده های طبیعی مانند جنس، عناصرژنتیکی، هورمونها و ترکیب مغز است (٣). ذات گرائی شامل نظریه های اجتمائی- بیولوژیک گونه و نظریه های
نقش جنسی گونه است. برطبق این رویکرد، گونه خصوصیت ها وظرفیت های درون زاد افراد است که منش و دید اخلاقی و ظرفیت های روانی آنها را تعیین میکند . به عبارت دیگر، گونه های مردم جوهر طبیعی یا ذاتی و طرز بودنشان است . این ایده اساسی گفته هائی مثل «پسرها همیشه پسر خواهند بود" است که به وجود شیوه های طبیعی زیستن پسران اشاره میکنند . زن یا مرد بصورت یک رده جهان شمول که در هر فرهنگ و هر دوره تاریخی و در هرطبقه اجتماعی و قومیتی یکی بوده و ثابت می ماند، در نظر گرفته می شود. نظریه زیست شناسی گونه تأثیرات ساختارهای فرهنگی -اجتماعی ، توانائی عمل انسانی و گفتمان را نادیده میگیرد. طرفداران این نظریه، واژه های "گونه" و" جنس" را مترادف یکدیگر می پندارند. بطور مثال ، در کشورهای غربی در بسیاری از اسناد و پرسشنامه ها، واژه "گونه" (gender) چاپ میشود تا ماهیت بیولوژیکی فردی که فرم را پر میکند مشخص شود.
از نظر زیست شناسانی مانند لیونل تایگر و رابین فاکس (۴)، انسان ها از یک نوع حیوان شکارچی منشاء میگیرند و در نتیجه مردان به طور ژنتیکی برای پر خاشگری، رقابت،حس تعیین حریم و قلمرو شخصی، قدرت سیاسی، سلسله مراتب، بی قیدی جنسی و پیوند مردانه برنامه ریزی شده اند. استیون گولدبرگ (٥) پیشنهاد میکند که سلطه مرد بر پایه هورمون های مردانه است که مزیت پرخاشگری را ایجاد کرده و مردان راقادر به تسلط بر زنان می سازد. این نظریه، همانند نظریه تفاوت مغزی جنس ها، هیچ پایه و اساسی در واقعیت ندارد. کارهای پژوهشی بسیار زیاد راجع به این موضوع نشان می دهد که هیچ تفاوت قابل سنجشی در ظرفیت های ذهنی و ویژگی های فردی بین دو جنس وجود ندارد. تفاوت های صفات شخصی بین اعضای دو جنس نسبت به تفاوت های موجود بین اعضای هر جنس و یا در مقایسه با تفاوت های وضعیت اجتماعی زنان و مردان قابل چشم پوشی است (٦) .
نظریه های ساخت گرای اجتماعی
ساخت گرائی اجتمائی در مقابل « ذات گرائی » قرار میگیرد .در نظریه های ساختگرای اجتماعی، اصطلاح"گونه" برای زنانگی یا مردانگی تصور شده یا پیش بینی شده یک فرد بکارمیرود.
گونه ها ساخت های اجتماعی هستند. گونه شخص پیچیده بوده، برحسب ویژگی های متعدد ظاهر، انتخاب لباس، مدل مو، استفاده از آرایش و جواهرات، حرکات بدن مانند ژست ها یا طرز راه رفتن، گفتار، جنسیت به معنای لذت جنسی، و عوامل دیگری که صرفا به جنس زیست شناختی محدود نمی شوند، مانند شخصیت، نقش های اجتماعی، روابط اجتماعی و غیره، تعریف میشود . بر طبق این نظریه، گونه های افراد راههای متغیر و قابل مذاکره، راه های بودن و عمل کردن، " زنانه" یا "مردانه" یا "بی گونه" بودن شان و رابطه برقرارکردن، راههای فرهنگی و اجتماعی است که در یک متن یا فضای خاص فرهنگی وتاریخی صورت میگیرد و تا حد زیادی از یک متن به متن دیگر متفاوت است. افراد با اعمال خود گونه را ایجاد می کنند.
با این وجود، در حالی که تاثیر غالب مواضع مردم در ساختارهای اجتماعی، درآمد، شخصیت و هوش، در نظر گرفته شده است، اما تاثیر عامل انسانی نادیده. در حالی که نظریه های زیست شناسی– اجتمائی گونه تنها بر بیولوژی بدن تمرکز کرده و از تأثیرات ساختارهای اجتماعی - فرهنگی، عامل انسانی و گفتمان چشم پوشی میکنند ، نظریه های ساخت گرای اجتماعی بر نهادهای فرهنگی - اجتماعی، عمل انسان و گفتمان تمرکزداشته ، مادیت، بدن ها و ابعاد بدنی تجربه انسانی را در نظر نمیگیرند. به عبارت دیگر، نه رویکردهای زیست شناختی اجتماعی به گونه مناسب اند و نه رویکردهای ساخت گرای اجتماعی .
کثرت هویت گونه ای
پژوهشگران فمینیست با مفهوم سازی گونه به مثابه مجموعه ای از روابط اجتماعی ساخته شده ، ساخت های دوتایی و ایستای گونه ، یعنی زنانگی – مردانگی ، را به نقد کشیده و بدین ترتیب به درک تنوع های پیچیده در بین گونه ها و در درون هر یک از آنها رسیده اند. واقعیت آنست که هیچ زنی نمی تواند از همه ویژگی هایی که به طور سنتی زنانه تلقی شده برخوردارباشد، و هیچ مردی نمی تواند همه صفاتی را به طور سنتی مردانه خوانده میشوند داشته باشد . ما به عنوان موجودات اجتماعی در زنجیره پیچیده و متغیری که بطور اجتمائی ساخته شده زندگی میکنیم .
در همه جوامع ، هویت های گونه ای مختلف و یا اشکال متنوع جنسیت (سکسوالیته) وجود دارند. یک نوع مردانگی و یا یک نوع زنانگی وجود ندارد، بلکه چندین نوع زنانگی و مردانگی مختلف وجود داشته و هر کدام با ساختارهای قدرت متفاوتی در ارتباطند.
زنانگی ها و مردانگی ها اساسا مفاهیم رابطه ای هستند، و جوامع مردسالار معمولا آنها را در قطب های متضاد قرار میدهند، هرچند که آنها چنین نیستند. آنها نتیجه موقعیت ها و تجربیات مختلف تک تک زنان و مردان در یک جامعه مشخص و دوره تاریخی مشخصی هستند.
درک وجود کثرت گونه ها نتیجه آمیختن آنهاست با تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی دیگر، از جمله طبقه، قومیت و تبعیض نژادی، و تاثیر این روابط درسنین مختلف بر پذیرش تاثیراتی ویژه که زمینه پویائی گونه است. آنها نقش های درونی شده مبتنی برجنس اند و نتیجه اجتماعی شدن توسط نهادهائی چون خانواده، نظام آموزشی و رسانه ها. هنگامی که این عوامل اجتماعی کردن انتظارات خود را تغییرمیدهند ، هنجارهای نقش مبتنی بر جنس نیز شرایط جدید را دنبال می کنند. زنانگی ها و مردانگی ها در فضاهای نهادی، تعاملی و فردی جامعه جا سازی شده اند. آنها به راههائی که بدن ها بخشی از تاریخ میشوند مربوطند.
رویکرد رابطه ای و ساخت گرای جامع نسبت به گونه
به باور نگارنده، جامع ترین رویکرد برای مفهوم بخشیدن به واژه"گونه" رویکرد ساختگرائی جامع (و نه ساختارگرائی) است. این دیدگاه تنوع را به رسمیت شناخته وکیفیت ها و تجربه های چند بعدی و متنوع مردم را درنظر میگیرد. ساخت گرائی اجتماعی جامع، گونه را به عنوان ویژگی افراد تلقی نمی کند. بلکه آن را به مثابه یک ساخت اجتماعی می بیند که بدون جایگیری در درون افراد، آنها را شناسایی می کند . دو نمونه ازعوامل اجتماعی-فرهنگی ساخت گونه که درستی ساخت گرائی را اثبات میکند، ورزش جسمی و عمل جراحی زیبایی است.
تعداد بی شماری از پسران نوجوان در سراسر جهان بطور فراگیری ورزش میکنند تا با داشتن عضلات بزرگ و قوی مردانه جلوه کنند. در تمام فرهنگهای مردسالار ، عضلات قوی وبزرگ معادل با "مردانگی واقعی" است. میلیون ها دختر جوان نیز با آرایش کردن، جراحی زیبایی بینی و سینه صورت و بدن خود را شکل میدهند تا زیبا و "زنانه" شوند .
اگرچه اندام انسان تا حدودی بدلیل زیست شناختی یا ژنتیکی دارای انواع شکل، اندازه، ظرفیت، وانباشتی از قدرت وضعف است، اما در نهایت، بدن گونه مند (gendered body) محصول الف ) عوامل اجتماعی ، یعنی انگاره هایی است که یک جامعه مشخص بر زیست کنندگانش بعنوان "زنانه" و "مردانه" القاء می کند ; و۲) عوامل محیطی مانند عادات بهداشتی، تغذیه، هوا، آب، ورزش و توجه پزشکی یا عدم آن، هستند . این انگاره ها روند اجتماعی بودن بدن خوانده میشود.
رویکرد ساخت گرای اجتماعی که برای توضیح گونه بسیار کارآمد تر از ذاتی گرائی است ، می بایست سه موضوع عمده را که به اندازه کافی در نظر گرفته نشده، بطور جامع دربر بگیرد : جسمیت، مادیت و قدرت . به عبارت دیگر، الگوهای ساخت اجتماعی جامع گونه ( زنانگی ها و مردانگی ها ) شامل سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت هستند.
در اینجا باید توضیح داد که نظریه های جامعه شناختی بدلیل علاقه به ماهیت عقلانی و غیر عقلانی کنش اجتماعی، اهمیت بدن انسان را در درک کنش اجتماعی و تعامل اجتماعی نادیده گرفته اند. ماهیت جسمیت انسان ، بجزچند گزینه استثنائی ، در پژوهش ها و نظریه های اجتماعی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. (7)
بهرحال ، جامع بودن رویکرد ساخت گرای اجتماعی مستلزم دخالت دادن سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت در الگوهای ساخت اجتماعی گونه (زنانگی ها و مردانگی ها) است.
۱. جسمیت
بدن انسان یک سیستم زیست شناختی ست که نیازهای مادی برای بیان احساسات، زبان، فکر و ذهنیت را به طور کلی فراهم میکند. تولد، پیری و مرگ اتفاقاتی است که در بدن رخ می دهند ، و در بدن است که درد و لذت تجربه میشود. بدن محتوای ترکیب چهره و خصوصیات بدن و ویژگی های جنسی و آمیزشی است. بدن موضوع خواهش های تن است.
دلیل همه کنش ها و واکنش های فیزیکی در بدن هایمان نهفته است . ما خلق و خو و سلامت روان خود را با رقص و ورزش ، که ویژگی ها و توانایی های متفاوت دارند ، بهبود می بخشیم. ما بدن هایمان را با تزئینات و خالکوبی کردن زیبا کرده و با جراحی پلاستیک تغییر میدهیم . بدن ما حوزه بیرونی ماست و جائی ست که طبیعت و فرهنگ همگرا میشوند .
۲. مادیت
گرایش غالب در ساخت گرائی اجتمائی همگن پنداشتن مادیت و نادیده گرفتن نقش آن در الگوهای ساخت اجتمائی است . حال آنکه مادیت، بیانگر کیفیت های متفاوت فیزیکی و جامد دنیائی ست که در آن زندگی می کنیم . مادیت ، علاوه بر بدن انسان، شامل اجزای فیزیکی چیزها، محل حضور بدن ها، کارایی منابع، پیکربندی فضا و واقعیت گذشت زمان است. مادیت برای ساخت های اجتمائی که زندگی مان را ممکن میسازد چشم انداز و محدودیت ایجاد میکند. در واقع، اکوسیستم پویا و متغیر که باعث تداوم زندگی است ، پیش شرطی لازم برای هر ساخت اجتماعی، از جمله گفتمان است.
۳. قدرت
با وجود آنکه ساخت گرائی اجتماعی به نحوی عامل قدرت را در تولید زنانگی و مردانگی (گونه ها) در نظر میگیرد، اما نمی تواند این کار را به اندازه کافی انجام دهد، چرا که جسمیت و مادیت را به حساب نمی آورد. همانطور که میشل فوکو درکتاب "انضباط و مجازات. ١٩۹۵" به خوبی اثبات میکند (٨) و همانطور که تجربیات افرادی که اندام شان غیرعادی تلقی شده بروشنی نشان میدهد، رابطه نزدیکی بین قدرت و جسمیت وجود دارد . قدرت نه تنها با شکل دادن بدن ذهنیت می آفریند ، بلکه برای شناخت خصوصیت ذهنیت نیز ضروری ست، چرا که ذهنیت از تاریخ های شخصی و اجتماعی که با روابط قدرت شکل گرفته اند پدیدار میشود . قدرت یک خصلت مادی هم دارد، مانند خشونت اجتماعی که نتیجه مطالبه منابع، حضور ارتش، وبه کارگیری سلاح های هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی است . (9 (
در میان آثار ساخت گرایان اجتماعی، تنها آثار فوکو و کسانی که از ایده های او الهام گرفته اند است که بر پایه ارتباط بین قدرت و گفتمان نگاشته شده اند. با این وجود، قدرت چه به رسمیت شناخته شده باشد یا نه، همیشه یک عامل عمده در پروسه ساخت اجتماعی است. چون همیشه در روابط و کنش و واکنشهائی که ساخت گرائی بررسی میکند حضور دارد .
قدرت در گفتمان مشهود است و از طریق آن عمل میکند، و از این راه ، رویکردهای تحلیلی گفتمان می توانند طرح کلی قدرت و جزئیات آن را به تصویر بکشند . با این حال، اگر گفتمان در زمینه مادی و جسمیت یافته - که واقعا به آن معنی می دهد - قرار نگیرد ، چنین روشهایی نمی توانند به روشنی معنا سازی کنند. از سوی دیگر، نادیده گرفتن جسمیت و مادیت، باعث بی توجهی به روابط قدرت و پنهان ماندن عامل قدرت میشود.
اجتماعی بودن بدن
ریوین کانل در کتاب پیشگامانه خود، مردانگی ها (۱۹۹۵)،به درستی می گوید که بدن باید در هویت گونه ای و ساخت گونه ای در نظر گرفته شود، زیرا بدن عملا مرکز عملکردهای اجتماعی مانند سکس، کار و ورزش است.
مثالی که او از اجتماعی بودن بدن آورده و به بحث می گذارد ورزش است، مردانگی بدنی، که بر آمیزه ای از قدرت و مهارت متمرکز است . در فرهنگ توده ای جوامع امروزی، ورزش های حرفه ای و رقابتی تعریف کننده اولیه مردانگی اند. قوانینی پیچیده راهنمای بدن مردان در مسابقات اند و موجب می شوند آن تیمی که از نظر تناسب اندام ، کار گروهی، تمرین، برنامه ریزی، و شهود برتر است به عنوان برنده زمین مسابقه را ترک کند. سازمان ورزش و تربیت بدنی، به عنوان یک نهاد حاوی روابط خاص اجتماعی ، ایجاد رقابت و سلسله مراتب در میان مردان، و طرد زنان، میکند : توانایی ورزشی بیشتر مردان به عنوان دلیل برتری نمادین آنان، و حق تسلط داشتن شان بر زنان به کارگرفته میشود .(١٠)
همین ساختارهای اجتماعی هستند که همزمان امکان فعالیت های سنگین بدنی را به وجود آورند . پریدن، دویدن و پرتاب توپ در بیرون از نهادهای ورزشی به هیچ وجه ورزش می به شمار نمی آیند. تمرین سنگین ورزشی در آن واحد جنبه های بدنی، جنبشی، نمادین و اجتماعی دارد که به یکدیگر وابسته اند. مردانگی بدنی که از طریق ورزش شکل گرفته، وقتی که از تکرار تمرین سنگین ناتوان می ماند آسیب پذیر میشود
مردان ممکن است مردانگی بدنی را به هنگام گفتگو در باره ی بدن یک فوتبالیست آمریکائی، یک بدن ساز، یا یک سرباز تجربه کنند. در این چارچوب، هوشیاری و سرعت بدن مورد بحث ، نیاز به ارتباط بین این نوع مردانگی با رقابت یا خشونت دارد.
کارسنگین بدنی نیازمند قدرت، استقامت، ایستادگی، حساس نبودن و رفاقت گروهی ست . مردانگی بدنی آسیب پذیر کارگران صنعتی ابزار بقا در روابط طبقاتی سرمایه داری بوده، و وسیله اعلام قدرت بر زنان است . در نظام سودآوری، بدن های کارگران ازفرط خستگی مزمن، فرسایش فزاینده ، و آسیب ها از پای در می آیند .کاهش نیروی کارگران به کار آنان پایان میدهد.
برای مردان طبقه متوسط در عصر فناوری اطلاعات جدید، رابطه سنتی میان مردانگی و ماشین آلات از بین می رود . سیبرنتیک کار پشت میز کامپیوتر را که در گذشته زنانه تلقی میشد مردانه میکند . رایانه های شخصی این کار را به عنوان یک کار فنی و مردانه، یک فضای رقابت آمیز و قدرت طلبانه از نو طبقه بندی می کنند . بدن مردان طبقه متوسط که اغلب از قدرت منفصل بوده است، در حال حاضر شاهد آن است که در پراتیک های انسان/ تکنولوژی اطلاعات مدرن قدرت شان به طرز شگفت آوری رو به ا فزایش است ; از جمله صنعت شکوفای بازی های کامپیوتری خشونت آمیز و یا تاکید بر "قدرت" در گرافیک ها ومتون مجلات کامپیوتری .
بنابراین، بدن یک بخش غیر قابل اجتناب مردانگی ) و زنانگی( است، ولی ثابت نیست . فعالیت های گونه ای بدنی که بخشی از فعالیت های اجتماعی هستند، می توانند هدف سیاست قرار بگیرند ، و قطعا بخشی از تاریخچه شخصی و جمعی مردم نیز هستند . (١١)
پراتیک خودانگیخته بدن
از آنجا که بدن هم ابزارپراتیک است و هم هدف آن ؛ و از آنجا که خود پراتیک ساختارها و روابطی ایجاد میکند که در آنها بدن کنترل شده و برچسب میخورد، الگوئی پدیدار می شود که کانل آن را "پراتیک خودانگیخته بدن" می نامد .
پراتیک خودانگیخته بدن در پیکربندی اصلی مردسالاری رخ میدهد . مرد سالاری یک ساختار عظیم، قدرتمند و پیچیده روابط اجتماعی است، ساختاری است که نه تنها شامل جنسیت (به معنای تمایلات جنسی)، مراقبت از کودکان و روابط خانوادگی است، بلکه شامل تعامل و فرهنگ، اقتصاد و دولت نیز هست . بدن بر جامعه اثر می گذارد و جامعه از بدن تاثیر می پذیرد . پراتیک خودانگیخته بدن همواره واکنش به شرایط خاص است، و شرایط به شیوه هائی ساماندهی میشوند که فقط گزینه های خاصی را ممکن می سازند . پراتیک سازنده جامعه انسانی است. ما با اعمال مان هر موقعیت مشخصی را به موقعیتی نو بدل میکنیم . ساختارهای اجتمائی با پراتیک انسان برقرار و دوباره برقرار میشوند . واقعیتی که ما در آن زندگی می کنیم ساخته و پرداخته پراتیک است.کانل میگوید :
"پراتیکهای خودانگیخته بدن... درونی فرد نیستند ، بلکه شامل روابط اجتماعی و نمادگرائی هستند؛و ممکن است مشتمل بر نهاد های کلان مانند آموزش و پرورش یا حکومت باشند. نسخه های ویژه ای از مردانگی وزنانگی در مدارهای خود به عنوان بدن های معنی دار و معانی (گونه های) جسمیت یافته شکل می گیرند. از راه پراتیکهای (گونه مند) خود انگیخته بدن،بیش از زندگی های فردی شکل میگیرند: ” دنیایی اجتمائی ساخته میشود."(١٢)
زنانگی و مردانگی، بی آنکه بطور بیولوژیک تعیین شده باشند، با پراتیکهای خودانگیخته بدن که دنیائی با بعدی بدنی ایجاد میکنند، ساخته میشوند. این دنیا مطابق با قانون مادیات ایستا نیست و می تواند به بدن لطمه بزند؛ چنانکه این در مورد ورزشکاران و کارگران یدی که ورزش یا موقعیت شغلی شان منجر به صدمات شدید یا مرگ میشود صدق میکند .
ما به جای سعی در تعریف زنانگی و مردانگی به مثابه نوعی شخصیت ، سبک رفتار یا هنجار، لازم است فکر خود را متوجه روند ها یی کنیم که از طریق آن زنان و مردان زندگی های گونه مند شان ( زنانگی ها و مردانگی ها یشان) را تجربه می کنند .
زنانگی ها و مردانگی ها تنها میتوانند در سیستمی از روابط گونه ای به وجود بیایند . هر نوع زنانگی یا مردانگی در آن واحد فضائی است در روابط بین گونه ها، پراتیک هائی است که زنان و مردان را قادر می سازد که با * آن فضای روابط گونه ها* ارتباط برقرار کنند و تاثیرات این پراتیک هاست بر فرهنگ ها، شخصیت ها و تجارب بدنی .
مفهوم سازی گونه بعنوان پراتیک بر نظریه قانع کننده " اجرای گونه” (اجرای این نوع زنانگی یا آن نوع مردانگی) (٣١) استوار است. بر اساس پژهش "وست و زیمرمن" (West & Zimmerman)، گونه یک پراتیک اجتماعی مستقر است، که از راه روابط متقابل واقعیت پیدا میکند و ریشه در کردار و گفتار کنشگران منسجم دارد .
اجرای زنانگی ها و مردانگی ها ساختی اجتماعی است که در روح و روان ریشه دوانیده است و به طورفعال در روابط متقابل روزمره افراد ظاهر می شود . نمونه هایی از اجرای گونه از این قرارند : “مردان رهبری میکنند ، زنان دنباله روی” ،” زنان پُر حرف هستند ، مردان از برقراری ارتباط ناتوانند ” ، “ زنان اهل همکاری اند، مردان اهل رقابت".
در پراتیک های روزانه که روابط متقابل افراد را ساده میکنند، گونه های زنانه و مردانه مدام در مذاکره و بازسازی هستند; یعنی مذاکره و بازسازی روشی که با آن زنان و مردان گونه اجرا میکنند و با آن در گیر و دار فرآیند تعیین متقابل موقعیت شان در ساخت هویت های گونه ای سهیم میشوند . هدف از اجرای گونه توسط فرد ساخت رفتار حاوی گونه است تو گوئی که بطور طبیعی اتفاق میافتد. این نما سیستمی را به پیش میبرد که از راه آن افراد از لحاظ شکست یا موفقیت شان در برآوردن انتظارات جامعه در مورد زنانگی و مردانگی قضاوت میشوند . این سیستم ساختار پاسخگویی نامیده میشود.
پراتیک گونه ای هم گفتمانی ست و هم مادی، هم روایت ست و هم کنش های مادی و بدنی . به گفته کانل:
"گونه پراتیک اجتمائی ست که به طورمدام به بدن و آنچه که بدن انجام می دهد اشاره دارد ، ولی یک پراتیک اجتماعی تقلیل یابنده به بدن نیست. " ( ١٤)
پراتیک های گونه ای چند گانه و سیال اند ودرمحیط مشخصی روی می دهند . آنها هم شامل پراتیک هائی اند که نابرابری گونه ها را مدام دوباره سازی میکنند و هم شامل پراتیک هایی اند که آماج شان تحقق برابری گونه ها ست .
نظم گونه ها
در رویکرد "رابطه ای" تعریف گونه، زنان و مردان دو قطب متضاد نیستند. گونه نه تنها بعنوان آرایه های روابط بین زنان و مردان، بلکه به عنوان روابط بین زنان و بین مردان نیز شناخته میشود . گونه سیستم طبقه بندی وسیعی از روابط است، که کانل، آن را "نظم گونه ها" نامیده است . این نظم نشانگر الگوهای روابط قدرت میان مردانگی ها و زنانگی ها است که سرتاسر جامعه را فراگرفته است.ترتیب گونه ها" با "نظم گونه ها" در محیط های کوچک تر مانند مدرسه، خانواده و یا محله منطبق است .
ادامه دارد.
یادداشت ها
۱. بخش های پیشین این مقالات که فقط به اگلیسی نگاشته شده اند به فارسی بازنویسی خواهند شد.
۲. کی نیا، مهدی . ۱۳۸۸. مبانی جرم شناسی ، جلد اوّل :جامعه شناسی جنائی . نشر دانشگاه تهران
III. Weiten, Wayne & Doug McCann. 2009. Psychology: Themes And Variations. Nelson Education Ltd. Toronto, Canada. P. 464
IV. Tiger, Lionel & Robin Fox. 1971. The imperial animal. Holt, Reinhart and Winston, New York
V. Goldberg, Steven. 1993. Why Men Rule: A Theory of Male Dominance. Open Court: Chicago
VI. Epstein, Cynthia Fuchs. 1990. Deceptive Distinctions: Sex, Gender and the Social Order. Yale University Press: New Haven
. VII. Turner, B. 1992. Regulating bodies: Essays in Medical Sociology. New York: Routledge. P.34
Williams, S. J., & Bendelow, G. .1998. The lived body: Sociological themes, embodied issues. New York: Routledge. PP.9-10
.VIIIFoucault, Michel. 1995 (1975). Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Vintage Books: New York
IX. Connell, R.W.1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK. P.54
10 .X. Ibid
XI. Ibid. P. 56
XII. Ibid. P. 64
XIII. West, Candace and Don H. Zimmerman. 1987. "Doing Gender". Gender and Society, 1(2)125-151
Poggio, B. 2006. “Outline of a theory of gender practices”. Gender, Work & Organization, 13,3, 225–33
XIV. Connell, R.W. 1995. Op.cit. P.71
*
مفهوم سازی واژه گونه (۱۰)
http://www.iroon.com/irtn/blog/922
*
مفهوم سازی واژه گونه (۱۱)
http://iroon.com/irtn/blog/392
*
مفهوم سازی واژه گونه ( ١٢ )
http://www.iroon.com/irtn/blog/1138
*
مفهوم سازی واژه گونه (١٣)
http://www.iroon.com/irtn/blog/1443
*
(مفهوم سازی واژه گونه - ١٤) / زنانگی ها و مردانگی ها
http://iroon.com/irtn/blog/1657
*
زنانگی ها
http://www.iroon.com/irtn/blog/2647
*
مردانگی ها
http://www.iroon.com/irtn/blog/2584
*
مردانگی های ایرانی: یک مقدمه
http://www.iroon.com/irtn/blog/3331
نظرات