اگر تا دیروز کمکهای نظامی روسیه به نظام بشار الاسد همراه با شرکت فعال نیروهای سپاه پاسداران ایران و حزب الله لبنان حکومت اسد را سر پا نگاه داشته بود و با پیدایش داعش و تغییر اولویتهای غرب در منطقه، مردم سوریه در زیر سلطه مارهای غاشیه داعش و جبهه النصره و عقرب جرار رژیم اسد به حال خود رها شده بودند، امروز جهان با واقعیتهای جدیدی روبرو است. بمبافکنهای روسی مواضع مخالفان اسد («تروریستها») را در هم میکوبند تا نیروهای حامی او در زمین پیشروی کنند؛ حیات رژیم اسد تا خاتمه جنگ و تشکیل یک نظام جدید با حضور و احیانا شرکت او تضمین شده است؛ و جنگ نیابتی رژیمهای ایران و عربستان در نبردگاه سوریه به نفع ایران در حال پیشروی است.
جنگ داخلی فاجعهبار سوریه برای این کشور و مردم آن که ندای دموکراسی و آزادیخواهی خود را با آتش و بمب و تانک و توپ و سلاحهای شیمیایی پاسخ گرفتند، نتیجهای جز خون و خرابی و مرگ و بیخانمانی و آوارگی میلیونها نفر نداشته است که غالبا در داخل کشور بیجا شدهاند یا به کشورهای همسایه پناه بردهاند و در وضع رقتباری روزگار میگذرانند، و دهها هزار نفر دیگر که در هفتهها و ماههای اخیر جان خود و کودکانشان را در خشکی و دریا به خطر انداختهاند تا شاید خود را به سااحل امنی در اروپا برسانند. فاجعهبارتر این که تراژدی دردناک مردم سوریه با دخالت نیروهای خارجی در کشمکشهای داخلی این کشور به مراتب تشدید شده است.
اهمیت استراتژیک سوریه میتوان گفت که اگر مردم سوریه فقط با رژیم بشار الاسد روبرو بودند بدون تردید سرنوشتی بهتر از این مییافتند. ولی از بخت بد، سوریه، هم به عنوان قدرتمندترین همسایه اسراییل و هم به دلیل موقعیت جغرافیایی خود اهمیتی استراتژیک برای کشورهای خاورمیانه در سطح منطقهای، و غرب و روسیه در سطح جهانی دارد. آن چه که بهار عربی سوریه را به انحراف کشاند دخالت دو قدرت بزرگ منطقه یعنی ایران و عربستان (همراه با کشورهایی مانند قطر و امارات) بود که سوریه را به نبردگاه جنگ نیابتی بین آنان تبدیل کرد. برای روسیه نیز که با سوریه پیوندی تاریخی داد و این کشور یکی از هم پیمانهای قدیمی و ثابت آن بشمار میرود، حفظ رژیم اسد (اگر نه شخص او) بهترین ضامن ادامه همپیمانی دو کشور و حفظ پایگاههای دریایی روسیه در بندر لاذقیه محسوب میشود.
روسیه تحت حکومت پوتین از طریق جنگهای نیابتی با غرب در ستیز است. تحولات اوکراین که با تشویق و حمایت پوتین به جدا شدن کریمه از آن کشور و انضمام آن به روسیه منجر شد، و حمایت فعال روسیه از جداییطلبان شرق اوکراین، به وضع تحریمهای شدیدی از سوی غرب علیه روسیه انجامیده است. پوتین که به حل سریع اختلافات خود با غرب بر سر اوکراین امیدوار نیست، «خلأ» نظامی و سیاسی موجود در سوریه را فرصت خوبی برای ضربه زدن به منافع غرب در منطقه ارزیابی کرده است. روسیه، بر خلاف غرب، برای این کار مانع قانونی نداشته است (دخالت به دعوت حکومت این کشور انجام شده است در صورتی که غرب به مکانیزمهایی از قبیل شورای امنیت سازمان ملل برای مشروعیت قانونی چنین دخالتهایی نیاز دارد).
سوریه یکی از حساسترین آوردگاههای ایران و عربستان است. با تقویت رژیم اسد از سوی روسیه، حلقه حیاتی کمربند شیعی تحت ریاست رژیم ایران تا حد زیادی از خطر رهایی یافته و جبهه مورد حمایت سعودیها تضعیف شده است.
همچنین، پوتین از واکنش افکار عمومی مردم کشور خود چندان نگران نیست. علاوه بر این، دخالت روسیه تحت پوشش سرکوب «تروریستها» انجام میشود چیزی که غرب نمیتواند اصولا مخالف آن باشد، گرچه تعریف مورد نظر پوتین از این مفهوم بیشتر به تعریف اسد نزدیک است که تقریبا همه مخالفان او را در بر میگیرد. در هر صورت، پوتین میداند که پس از تجربههای افغانستان، عراق و لیبی، اشتهای کمی در کشورهای غربی برای دخالت نظامی در خاورمیانه باقی مانده است و افکار عمومی غرب به سختی حاضرند تبعات چنین اقدامی را از سوی دولتهای متبوع خود بپذیرد.
کمک پوتین به جبهه رژیم ایران پوتین با اقدام خود علاوه بر تغییر سرنوشت سیاسی اسد، به جبهه رژیم ایران در جنگ نیابتی علیه عربستان سعودی نیز کمک بزرگی رسانده است. رژیمهای ایران و روسیه اهداف مشترکی را در سطح بینالمللی و به خصوص در خاورمیانه دنبال میکنند و تحریمهای سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی علیه ایران و روسیه (که گرچه در سطوح مختلف و به دلایل کاملا متفاوت وضع شده) حکومتهای این دو کشور را بیشتر به هم نزدیک کرده و در صحنه خاورمیانه آنان را در یک صف در برابر غرب قرار داده است. هر دو کشور در سوریه ادامه رژیم اسد را برای حفظ منافع و اهداف استراتژیک خود حیاتی تلقی میکنند. رژیم ایران از مدتها پیش، مستقیما و از طریق حزب الله لبنان عِدّه و عُدّه نظامی برای حمایت از رژیم اسد به سوریه گسیل کرده بود، ولی این اقدام در یک طرفه کردن سرنوشت جنگ کفایت نمیکرد. اکنون نوبت روسیه پوتین بود که علاوه بر کمکهای تسلیحاتی خود از طریق هوایی نیز وارد عملیات شود و با حفظ اسد کمربند شیعی ایران، عراق، سوریه و لبنان تحت کنترل رژیم ایران را نیز از خطر گسستن در آسیبپذیرترین حلقه آن (سوریه) نجات دهد.
ایران تحت حکومت شیعه ولایی، سالها است که با عربستان سنی وهابی در رقابت بر سر رهبری جهان اسلام در پیکاری اعلام نشده درگیر است. این درگیری به صورت جنگهای نیابتی در کشورهای دیگر عربی خاورمیانه و در تعامل با غرب در جریان بوده است. اکنون همه میدانند که، در کشمکش بر سر فعالیتهای اتمی ایران، عربستان یکی از داعیان مُصرّ حمله نظامی به ایران از سوی آمریکا بوده است. سعودیها همچنین نارضایی خود را از مذاکرات ۱+۵ با ایران که به برجام منتهی شد مخفی نمیکردند و سرانجام نیز با اکراه آن را پذیرفتند. برجام به معنای شکست سعودیها در برابر رژیم ایران در این صحنه بینالمللی بود – شکستی که تحمل آن برای سعودیها آسان نبوده است.
تقویت جبهه کمربند شیعی در کشمکشهای منطقهای خاورمیانه جنگهای نیابتی دیگری نیز از سوی این دو رژیم در جریان بوده است. از میان این جنگها، در یمن و بحرین، سعودیها دست بالا را پیدا کردهاند و در عراق رژیم ولایی ایران موفق شده تا حد زیادی سعودیها را پس براند. سوریه، یکی از حساسترین این آوردگاهها برای هر دو طرف دعوا است و تا پیش از ورود مستقیم روسها به صحنه نبرد، سرنوشت آن قابل پیشبینی نبود. این همه اکنون تغییر کرده است، و با تقویت رژیم اسد از سوی روسیه، این حلقه حیاتی کمربند شیعی تحت ریاست رژیم ایران تا حد زیادی از خطر رهایی یافته و جبهه مورد حمایت سعودیها تضعیف شده است. شکست سعودیها در عراق و سوریه و برجام، به رغم موفقیتهای نسبی آنان در یمن و بحرین، از یک سو رژیم ایران را در کاربرد زبان زور و خشن جری کرده و از سوی دیگر سعودیهای زخم خورده را به واکنش خصمانه وا داشته است.
کشته شدن زائران ایرانی در مراسم حج جرقهای بود که طرفین دعوا زبان دیپلماتیک را کنار بگذارند و صریحا یکدیگر را به حمله نظامی تهدید کنند. از ایران، آیتالله خامنهای و سرداران سپاه از «پاسخ خشن» به واقعه مکه سخن گفتند، و در عربستان، جوانان ماجراجویی که پس از مرگ ملک عبدالله مناصب حیاتی حکومت را اشغال کردهاند پاسخهایی مشابه به رژیم ایران دادند، و حتی پا درمیانی وزیر خارجه آلمان که از هر دو کشور دیدار میکرد اثری در کاهش این تقابل خصمانه نداشت. این جنگ زبانی اکنون با استفاده از عقاید و احساسات مذهبی (شیعی-وهابی) و نژادگرایانه (عربستیزی در ایران – عجم ستیزی در عربستان) به فرهنگ عمومی تزریق شده تا در صورت بروز یک جنگ مستقیم بین این دو کشور، هر یک از دو رژیم بتوانند از حمایت عمومی مردم خود برخوردار شوند.
جنگ داخلی سوریه با دخالت مستقیم روسیه کاهش نیافته و بلکه در معرض خطر گسترش در ماورای مرزهای این کشور است. رژیم شیعه ولایی ایران پس از برجام نیاز به یک موفقیت داشت که اکنون به شکرانه دخالت روسیه به نفع بشار اسد نصیبش شده است و حال با اطمینان از این که کمربند شیعی بغداد، دمشق، بیروت از گزند سعودیها در امان است، و در دوره پسا برجام خطری از جانب غرب نیز موجودیت آن را تهدید نمیکند، با زبان تهدید با عربستان سخن میگوید، و سعودیهای زخم خورده نیز دشمنی خود را با ایران پنهان نمیکنند و متقابلا رجز میخوانند. از رجزخوانی تا شلیک یک گلوله یا پرتاب یک موشک یا بمب (که ممکن است بر اثر یک اشتباه یا خودسری یک فرد صورت گیرد) فاصله چندانی نیست، و وقتی یک عمل مسلحانه، به عمد یا اشتباه صورت گرفت، کمتر کسی میتواند عواقب آن را پیشبینی کند و یا پیش از آن که یک جنگ تمام عیار صورت بگیرد آن را تحت کنترل درآورد.
دشمنتراشی ایران رژیم ولایی ایران نشان داده است که بدون دشمن نمیتواند زندگی کند – و از دشمن جز عمل خصمانه چه میتوان انتظار داشت؟ در دوران ۳۷ ساله حیات رژیم ولایی، «دشمن»ها تغییر کردهاند، ولی همواره وجود داشتهاند. آمریکا دشمن ثابت این رژیم بوده که حتی پس از برجام به تشخیص آقای خامنهای از این موقعیت بیرون نیامده است. ولی دشمنان محلی و منطقهای ایران نیز کم نبوده و نیستند. از اسراییل گرفته تا صدام و طالبان و داعش و اکنون سعودی، که یا متحدان آمریکا بوده و هستند و یا ساخته و پرداخته آمریکا. حتی مخالفان داخلی رژیم که دشمن بشمار رفته و میروند، از چپ و راست، آمریکایی و وابسته به آمریکا بودهاند. این نگاه دشمنانه به رقیبان و مخالفان و منتقدان، از یک سو به وجود دائمی دشمن عینیت میدهد، و از سوی دیگر با وابسته کردن همه آنها به آمریکا نظریه ولی فقیه را که آمریکا دشمن اصلی و دایمی ایران است توجیه میکند.
این دشمن درحال حاضر در عربستان سعودی تجلی کرده است. رقابتها و برخوردهای شدید عربستان در جنگهای نیابتی با ایران، اکنون خطر برخوردهای مستقیم بین دو کشور را جدی کرده است. تبلیغات مذهبی و نژادی علیه عربستان فضا را برای درگیری نظامی آماده میکند. متأسفانه، این تبلیغات حتی در نوشتارها و طنزها و برخوردهای نژادگرایانه علیه عربها در بین سکولارها و مخالفان جمهوری اسلامی نفوذ کرده است. باید بر روی خطرات و عواقب جنگ با عربستان هشدار داد، و به خصوص اجازه نداد که جنگطلبان از احساسات مذهبی یا نژادگرایانه مردم برای آماده سازی فضای جنگ بهره بگیرند. این هشداری است که باید در درجه اول مورد توجه رهبران فکری و سیاسی و اجتماعی جامعه قرار گیرد تا شاید با درک اهمیت موضوع به مقابله با این تبلیغات بپردازند و با گسترش آگاهی عمومی، خطر بروز چنین برخوردی برطرف شود.
رادیو زمانه
نظرات