بعضی وقتها آنقدر تحت تاثیر ناهنجاریهای دنیا قرار میگیرم ، که بیحس میشوم و مسکوت! این یکی از آن بارهاست
به صورت معصوم پسر خردسالم مینگرم که امن و امان ، با نفسهای شمرده خوابیده است. خود را بجای مادر جنگ زدهای که فرزندش را در آغوش گرفته میگذارم. تنها با تصور این سناریو، نفس در ریه ام حبس میشود، فشاری سنگین بر سینهام احساس میکنم. گلویم میگیرد و دلم میریزد. ضربان قلبم بالا میرود و تنها میخواهم فرزندم را محکم در آغوش بگیرم، ببوسمش و هیچ گاه نگذارم که از من دور شود. در سکوت اتاق، زیر لب زمزمه میکنم: "خدا را شکر که امن هستی"
آنگاه برای همه قربانیان جنگ و درگیریهای اخیر و بخصوص کودکان وحشت زده ، دست به دعا بر میگذارم. آنانی که صدای آژیر هوایی را شنیده اند و غرش انفجارها را، بوی و دود باروت را حس کرده اند و خون زمین ریخته عزیزان خود دیدهاند و یا از خانه خود فراری شده اند و برای خواب ، شب سر بر زمین عریان گذاشته و طعم خاک را مزه کردهاند.
تنها در یک لحظه سرنوشتها وارونه میشوند و مدار زندگیها برای همیشه تغییر مییابد و به دنبال آن سالیانی مملو از درد و غم . دردهای درونی ذخیره و پرورده میشوند، چه در ذهن ، یا در جسم و یا برای بعضی حکی ابدی بر روحشان. تعدادی پس از سالها درمان از دردها رها میگردند، ...و برای دیگران تبدیل به مرض و بیماریها میشود و برای بعضی به حس خشم و انتقام گیری و فورانهایی از جنگی دوباره. اما برای گروهی تبدیل میشود به حس ترمیم و تغییر و چاره اندیشی برای برقراری صلح و آرامش. من امیدم به اینانی است که بر فراز جزر و مدها و پستی و بلندیها، خواهان آوردن صلحی پایدار میباشند.
این روزها اخبار دلخراش فراوانی از همه سؤ میرسد، ایزدیها، ترکمنها، کردها، عراقیها، سوریها، افغانان، فلسطینیان، اسرائیلیها ..و درگیریهای دیگر بیرون از خاورمیانه.
کی این خشونتهای بی مفهوم به پایان میرسند؟
کی به مرحله یی از تکامل میرسیم که بتوانیم براستی خود را لایق مقام انسانیت بنامیم؟
....
بنى آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
(سعدی )
ٍترجمه: دیوید اعتباری
Afarin be to nazanin-e nazanin va ziba va mihan doost. I love you.