قدرت کردگار می بینم/ حالت روزگار می بینم
حکم امسال صورت دگر است/ نه چو پیرار و پار می بینم
دوره ی حکمرانی دین را/ دوره ای غمگسار می بینم
مجلس و منبر مواعظ را/ امر ناپایدار می بینم
وضع اهل بلاد ایران را/ بس خراب و نزار می بینم
دین اسلام انقلابی را/ انگلیسی شعار می بینم
فتنه ها آشکار میبینم/ دست ها توی کار میبینم
حقهبازان و ماجراجویان/ بر خر خود سوار میبینم
سد علی را بدست اکبر علی/ یک ولایت مدار می بینم
ممد و احمدی و شیخ حسن/ صاحب اختیار می بینم
آلت دست ارتجاع و فاشیست/ جملگی را قطار میبینم
جای احرار در تک زندان/ یا به بالای دار میبینم
حکم اعدام های نا حق را/ روز و شب صد هزار می بینم
کار تریاک و منقل و وافور/ رایج و بر قرار می بینم
آن که را داده جان به راه وطن/ بیسرانجام و خوار میبینم
وانکه را برد و خورد و خوش خوابید/ شاد و ایران مدار میبینم
ملتی را که شد فرامشکار/ عاقبت اشکبار میبینم
چند لوطی زکهنه جاسوسان/ روز و شب گرم کار میبینم
سفها را به کارهای بزرگ/ داخل و برقرار میبینم
خیل بیعرضگان جاهل را/ داخل کار و بار میبینم
در گلستان به جای کبک و تذور/ قنفذ و سوسمار میبینم
دینمداران به امر فتنه و ظلم/ مرد و زن را فرار می بینم
این زمان سخت سرد و تاریک است
صد خزان در بهار می بینم
نقل از کتاب های موجود در کتابخانه های محرمانه ی بریتانیا و امریکا
سفها را به کارهای بزرگ/ داخل و برقرار میبینم
خیل بیعرضگان جاهل را/ داخل کار و بار میبینم
خوب بود خیلی خوب بود
حیف که با قافیه جور نمیاد اما من هم
همه وکیلان و وزیران را
الاغ میبینم
ﺷﺎﻋﺮ اﻳﻦ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻣﻮﺯﻭﻥ ﺭا ﺩاﻳﻲ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﭘﻠﻴﻮﻥ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻢ