کوچکترین واحد زندگی
اگر قرار بود واحدی برای اندازهگیری زمان زیستن انسان ارائه شود، هیج واحدی به اندازه یک ضربان قلب خودش، برای این مقصود معنادار نبود.
هر ضربان در حالت طبیعی حدود هشت صدم ثانیه است. یک ضربان قلب میتواند کوچکترین واحد زندگی انسان از لحاظ کمی و کیفی به شمار آید و از طرفی در برگیرندة کوچکترین واحد قابل درک و تعریف از یک تجربه معنادار انسان نیز باشد. با این توضیح یک ضربان را میتوانیم معادل یک واحد تجربه به شمار آوریم.
یک واحد زندگی از لحاظ کمی برابر با طول آن و از نظر کیفی برابر با محتوا یا میزان دستیابی ذهن به معانی ظاهری و پنهان آن است. انسان در طول هر ضربان قادر است، یک واحد قابل درک و تعریف از یک تجربة معنادار را دریافت یا ارسال نماید و به عبارت ديگر قادر به درك و تعريف دريافت ذهني خود كه در كمتر از يك ضربان به وقوع بپيوندد، نيست. براي دريافت يك واحد تجربه بايد سيكل يك ضربان كامل شود. اگر قرار باشد یک واحد دریافت شده به وسیلة ذهن را در طول یک ضربان بوسیله کلمات تعریف نمایید، شايد بیش از یک هزار کلمه نیاز دشته باشيد که هر کدام فقط یک بار به کار بروند.البته حجم کلمات مورد نیاز برای تعریف یک واحد تجربه برای افراد متفاوت است. کلمات به دنبال تعمیم معانی، به مرور زمان قلمرو وسیعتری پیدا می کنند، بنابراین محتوای قابل تعریف یک ضربان برای یک فرد پنجاه ساله و یک کودک ده ساله تفاوت زیادی دارد. برای تعریف محتوای یک واحد تجربه، می توان به تعریف تصویری از اتومبیل و درخت در طول یک ضربان اشاره کرد که فقط یک بار از واژة اتومبیل استفاده کنید و سایر اتومبیلها فقط نامشان ذکر شود. اتومبیل به عنوان یکی از اجزای واحد دریافتی دارای انواع نام، رنگ، شکل و دهها ویژگی دیگر است که هر کدام از آنها دارای یک معنا و احساس مرتبط با ذهنیت شخصی خود ما نیز میباشند.
به علت گوناگونی و تنوع ظاهری و پنهانی موجود در هر واحد دریافتی و نیز سرعت دریافت آنها به وسیلة ذهن ناهشیار، خودآگاهی قادر به درک و تعریف تمام جنبههای آن نیست و خود این موضوع ما را به سمت طرح موضوعی به نام زبان ذهن میکشاند.
تمام محتوای یک واحد زندگی که شامل مجموع ورودیها و خروجیهای ذهن در طول یک ضربان است، به وسیلة زبان خودآگاهی، که همان زبان گفتاری میباشد، قابل درک و تعریف نیست. این واحدهای زندگی به سرعت به گوشهای از ناهشیار میخزند و توانایی خودآگاهی در میزان دستیابیاش به محتوای آنها، تعیینکنندة کیفیت زندگی شخص به شمار میآید. بیش از 99 درصد از محتوای این واحدها از تیررس درک خودآگاهی دور میشوند و شاید هیچ وقت دیگر شخص به آنها دست نیابد، ولی آنها بدون هیچ کم و کاست یا دستبردی در ذهن ناهشیار ثبت میشوند و انسان بعدها، در صورت کسب توانایی برای اتصال و همسو شدن با ناهشیار، میتواند بدانها دست یابد. با همين استدلال شاید بتوان گفت كه آدمي ميليونها برابر بيش از آنچه میفهمد، میداند. اگر کسی در این روزگار فقط به پنج درصد از محتوای این ذخایر دست یابد، در واقع به لقب بزرگترین کاشف جهان دست یافته است.
بنا به آنچه از سخنان دیگران استنباط می شود، ذهن از لحاظ ظرفیت فیزیکی ده برابر آنچه در طول یکصد سال عمر انسان به ذخیرة اطلاعات میپردازد، ظرفیت ذخیرهسازی دارد ولی میزان توانایی او برای دستیابی و استفاده از این ذخایر، از حدود یکهزارم درصد هم تجاوز نمی کند. انسان برای دستیابی به ظرفیتهای واقعی خودش، نیاز به ابزاری دارد که موانع درونی و حائل میان او (خود آگاهی) و ذهن ناهشیارش را شناسایی کند و از سر راه بردارد.
هر واحد زندگی انسان با واحد دیگرش و نیز با واحدهای زندگی دیگران، از لحاظ محتوا (یعنی میزان دستیابی او به محتوای تجربیات دریافتی یا ارسالی)، متفاوت است. محتوای تجربیات انسانهای هر منطقه تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد. آنچه باعث تفاوتهای کیفی در زندگی افراد میشود، همان میزان دستیابی انسان به این محتواست. این دستیابی یا هنگام ایجاد واحد زندگی و یا بعد از آن صورت میگیرد.
آموزش در میزان دستیابی انسان به معانی تجربیاتش نقش بسزایی دارد ولی آنچه باعث ظهور یک رنسانس در این مورد میشود، مربوط به شناخت و از میان بردن موانع درونی است. در میان این موانع ترس های درونی شده در سدر همة آنها قرار دارد.
یکی از دلایل ناتوانی انسان در چیرگی کامل بر ترسهایش، عدم توجه و دقت او به محتوای رویدادهای تهدیدی است. رویدادهای تهدیدی از لحاظ سرعت خودآگاهی برای یادآوری آنها، در رتبة اول قرار دارند. این موضوع به دلیل اهمیت بیشتر آنها نسبت به رویدادهای دیگر نیست، بلکه به علت وجود ترس های شکل گرفته از آنهاست که فرد قادر به چیرگی بر آنها نبوده است. ترسهای انسان در سطحیترین لایة ذهن ناهشیار ذخیره میشوند و با همان سرعتی که شخص نامش را به یاد میآورد، آنها را نیز به یاد میآورد.
اگر ذهن را به یک کتاب تشبیه کنیم که تجربیات انسان در آن با کلمات نوشتاری ثبت می شود، آنگاه با این فرض که هر واحد زندگی معادل با هزار کلمة نوشتاری باشد و میانگین طول هر کلمه را معادل یک سانتیمتر در نظر بگیریم و نیز با فرض اینکه ذهن ظرفیت ذخیرهسازی 72 واحد زندگی در دقیقه، برای هزار سال عمر انسان را داشته باشد، یعنی ده برابر آنچه اکنون دارد، آن وقت ظرفیت ذخیرهسازی ذهن بر اساس واحد کلمه چیزی حدود 378.432.000 کیلومتر خواهد شد. به این موضوع در بحث مربوط به زبان ذهن بیشتر خواهیم پرداخت.
نظرات