واژگان کلیدی: سیاست گونه ای، نابرابری گونه ای، دولت مردانه، مردانگی سلطه گر

١. دولت مردانه و سیاست گونه ای

سیاست گونه ای، در ساده ترین معنایش، اشاره به موضع جامعه در قبال نقش های گونه ای است ، در مورد آنچه برای زنان و مردان قابل قبول یا غیر قابل قبول است.

این سیاست ها مسیرشان را در شرایط متفاوت تغییر می دهند. با این حال، اصطلاح  سیاست های گونه ای شامل اجزای مختلف عمل سیاسی زنان، مانند مشارکت در جنبش های اجتماعی، شوراهای منتخب، احزاب سیاسی، و دولت است. سیاست های گونه ای بر زنانگی ها و مردانگی ها و نیز بر ارتباط بین زنان و مردان در طول فعالیت های خود در متون مختلف سیاسی تمرکز دارند. بالاخره، سیاست های گونه ای شامل روابط قدرت و روابط علت و معلولی در حصار معانی گونه، جنس و گرایش های جنسی است.

نظام پدرسالاری / مردسالاری، که به درجات مختلف در اغلب جوامع امروز وجود دارد، طیفی از کشاکش صریح اجتماعی در مورد گونه ، جنس و  تمایلات جنسی ایجاد میکند. سیاستهای گونه ای در تمام ساختارهای جامعه و جنبه های زندگی ما، از کوچکترین تا بزرگترین مقیاس،  رسوخ میکند. سیاست های گونه ای در روابط صمیمانه ما با دیگران، در تصمیم گیری هایمان، و نیز در سیستم خانواده اکثر جوامع، ساختارهای نهادی، سازمان های فرهنگی، نظام سیاسی و دولت آشکار است. این مقاله بردولت،  که یک ساختار "نهادینه ساز گونه" است(١)، و بر تأثیر عمده سیاست های گونه ای بر روابط گونه ای متمرکز است.

در داخل دولت: ١) حوزه نخبگان دولتی محدوده منحصر به فرد مردان بوده، زنان بسیار کمی به عنوان وزیریا سران دولت خدمت میکنند. ٢)  کارکنان دفاتر مدیریت بطورآشکار و قابل توجهی فقط  از مردان تشکیل شده اند. ٣) دولت، مردان را به سلاح مجهز کرده و از مسلح شدن زنان جلوگیری میکند. به عنوان مثال، رئیس جمهور کارتر، اگر چه از اصلاحیه حقوق برابر حمایت میکرد، از منصوب کردن زنان به موقعیت های نبرد در ارتش خودداری کرد. ٤)ایدئولوژی های مردانگی سلطه گر که زور را برمیگزیند، زمینه شکل گیری سیاستهای دیپلماتیک و نظامی بسیاری از کشورها را فراهم میکند. مثال هایی که میتوان آورد عبارتند از آزمایش اتمی توسط کره شمالی در ماه فوریه  ٢٠١٣، بمب گذاری در افغانستان از سال ٢٠٠١ ببعد ، و بمب گذاری در عراق از سال ٢٠٠٣ ببعد  به دستور دولت های بریتانیا و ایالات متحده.

دولت های سراسر جهان درگیر فعالیت های ایدئولوژیک متعدد در مورد جنس و گونه، مانند تحمیل حجاب بر زنان و تصویب قانون ازدواج سرپرست خانوار با فرزندخوانده در ایران، پیاده سازی سیاست های کنترل تولد در چین و هند، و تلاش اروپا در افزایش مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی، هستند.(٢) دولتها اغلب سعی به کنترل سکسوالیته از راه اقداماتی مانند تصویب قوانین سن قانونی فعالیت های جنسی و/ یا ازدواج، ممنوعیت همجنسگرایی، مجرم کردن گسترش عمدی بیماریهای منتقله از راه جنسی، به ویژه ایدز، دارند. ابعاد دیگری در سیاستهای گونه ای وجود دارند  مانند سیاست های فرصت برابر، بیانیه سازمان ملل متحد در مورد دهه بین المللی زنان، مهاجرت تضمینی برای زنان، اصلاحات حقوق برابر در ایالات متحده، و ضد تشکیلاتی که سیاست سازمان ملل متحد در مورد سرکوب زنان در ایران، افغانستان، پاکستان و عربستان سعودی را به چالش کشید.

بنابراین، دولت می تواند برزندگی شهروندان هم اثرمثبت و هم اثر منفی داشته باشد. با این حال، در این مقاله، بر اقدامات سرکوبگرانه و خشونت آمیز که مشخصه اکثر دولتهاست تمرکز  میگردد، چرا که دولت یک نهاد مردسالار و سرمایه داری است که عمدتا بعنوان عاملی در هر دو سیاست گونه ای و طبقاتی ایجاد شده است.(٣) به گفته دیوید فرنباک، دولت در طول تاریخ برای نهادینه کردن خشونت مردانه ساخته شده است.(٤) دو نمونه متفاوت از خشونت دولتی عبارتند از دستگیری، زندان و بدرفتاری کردن با زنان (و مردان طرفدار فمینیسم) که امضاء شهروندان را  برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در ایران جمع آوری میکرده اند ، و بمباران افغانستان و عراق. توسط ارتش آمریکا بعنوان یک دستگاه دولت آمریکا

٢. نابرابری های گونه ای

نابرابری گونه ای به معنای اختلاف در حقوق، فرصت ها، تحرک اجتماعی و امتیازات بین افراد بدلیل گونه است. به عبارت دیگر، تفاوت در وضعیت، قدرت،  و قدر و منزلت زنان  و مردان در گروه ها، اجتماعات و جوامع است. همانطور که گردا لرنر(١٩٨٦) میگوید، گونه "ژاکت دیوانگان، ماسک،  لباسی است که  در آن زنان و مردان رقص نابرابر خود را میرقصند"(٥).

در جوامع غربی، تحولات چشمگیر در نقش ها و هویت های گونه ای، فرصت های بیشتری را برای زنان باز کرده است. در حالی که مردان هنوزهم در تلاش برای سازگاری خود به شرایط تازه هستند. خشونت مردان علیه زنان، به ویژه خشونت خانگی، با وجود آنکه مدتی طولانی است که غیر قانونی شده است، همچنان ادامه دارد اما تعداد بیشتری از مردان یادمیگیرند که برخورد "مرد، مرد است" را نداشته، بلکه بجای توسل به خشونت راههای تازه ای برای حل مناقشات پیدا کنند.

از نظر قانونی، زنان در محل کار نمیتوانند مورد تبعیض قراربگیرند، لیکن تاثیر مانع نهان و نشکن(*) مانع از ترقی بیشتر آنها درموقعیت مدیریت و داشتن موقعیت های بالا در شرکت ها و سازمان های دولتی به اندازه مردان میشود. علاوه بر این،  زنان حتی اگر در محل کاربه پیش بروند، هنوز هم از آنان انتظار میرود که مسئولیت اولیه مراقبت از خانه و خانواده را بعهده بگیرند. مادران شاغل دو برابر پدران شاغل کارخانگی انجام میدهند، چرا که کارهای تکراری کار زن تلقی میشود.

در کشورهای در حال توسعه، به خصوص در کشورهایی که در آن زنان تحت قانون شریعت زندگی می کنند، نابرابری های گونه ای بسیار شدید تر است: از شهادت یک زن نیمی از آن مرد بودن در دادگاه، ملزم بودن خانواده یک زن قاتل و محکوم به قصاص به پرداخت تفاضل دیه مرد مقتول،  تا نداشتن حق طلاق برای زنان، نداشتن حق حضانت، دسترسی کمتر به آموزش و پرورش، نداشتن حق سفر بدون اجازه شوهر، اجباربه پوشیدن حجاب، قربانی خشونت خانگی و خیابانی با مجاز دولتی بودن، نداشتن حق رابطه جنسی خارج از ازدواج، نداشتن حق قضاوت یا رییس جمهور شدن، و بالاخره قربانی نوزادکشی و یا قتل مهریه ای بودن در کشورهایی مانند هند، پاکستان و بنگلادش.

سود سهام پدرسالاری / مردسالاری، اصطلاح ابداعی ریوین کانل (٦)، که به بهای زنان به نفع مردان مزایا و قدرت اعطاء میکند، عبارتست از ثروت اضافی و درآمد کلا بالاتر از زنان، احترام بیشتر، کنترل بیشتر بر زندگی خویش، و دسترسی بیشتر به منابع و به قدرتهای نهادین. بنابراین، کارکرد سودسهام پدرسالاری/ مردسالاری تقویت و حفظ نظم گونه ای و نابرابری های گونه ای، طبیعی نشان دادن این نابرابری ها، و کلا تقویت سیستم پدرسالاری/ مردسالاری جوامع معاصر است.

دسترسی زنان به این سودسهام مردسالارانه شرط لازم برای ریشه کن کردن نابرابری های گونه ای است. با این حال، این کافی نیست. علاوه بر وابستگی  یا اشکال اقتصادی، زنان باید با سنت ها و ارزش هائی که جوامع مردسالار/ پدرسالار برآنها تحمیل میکند نیز مقابله کنند.

این درست است که بعضی از حرفه هایی که با تسلط مرد و مردانگی سلطه گر در ارتباط است ، از جمله مشاغل سیاسی راس بالا، خدمت در ارتش و شرکت در جنگ، شرکت در مسابقه تسلیحاتی، و کار در معدن، یا خطرناکند و یا استرس زا. در این حرفه ها، آسیبی که به مردان میرسد بیش از مزایای سودسهام  پدرسالارانه است. این قیمتی است که مردان  به منظور حفظ پدرسالاری /مردسالاری و سرمایه داری پرداخت میکنند.

نتیجه

نظم گونه ای مردسالاری فعلی، که در جوامع سراسر جهان عمیقا تعبیه شده است، در خدمت حفظ مزایای مردان متعلق به بعضی از طبقات اجتماعی و اقوام است. این نابرابری های گونه ای یک نوع خشونت است و البته جهانی ترین نوع خشونت نیز هست. حذف این خشونت از جوامع سراسر جهان  به آسانی مقدور نیست، اما برای ما که راه بسوی برابری گونه ای مطلق را  طرح میکنیم؛ این رخداد غیرممکن نیست.

زیر نگاشت

 (*)Glass ceiling.

منابع

1. Connell, R.W. 1987. Gender and Power, Society, the Person and Sexual Politics. Polity Press: Cambridge, UK.

2. Keating, Michael (Editor). 2007. Scottish Social Democracy: Progressive Ideas for Public Policy (Regionalisme & Federalisme/Regionalism & Federalism). Bruxelles, P.I.E. Peter Lang.

Nicholls, Kate. 2007. Europeanizing Responses to Labor Market Challenges in Greece, Ireland, and Portugal: The Importance of Consultative and Incorporative Policy-Making. PhD. Dissertation.

etd.nd.edu/ETD-db/theses/available/etd-06082007-110051/unrestricted/Nicholls2007.pdf

3. Eisenstein, Zillah R. 1979. Capitalist Patriarchy and the Case for Socialist Feminism. Monthly Review Press: New York.

4. Fernbach, David. 1981. The Spiral Path. Gay Men’s Press: London.

5. Lerner, Gerda. 1986. The Creation of Patriarchy (Women and History). New York: Oxford University Press. P.238.

6. Connell, R.W. 1995. Masculinities. Cambridge: Polity Press. P. 64