پرده اول
یلدا دارِ یونانی
قسمت چهارم
خورشید یلدا در حال برچیدن چتر خود از روی آسمان پاتوق بود. با فرا رسیدن غروب طبلی شروع به نواختن کرد. هفت ضربه به نشانه احترام برای هفت عضوِ مجمع یلدا داران بر طبل نواخته شد. انگار کسی بر پرده آسمان می کوبید. از همه جا هیاهوی شادی بلند شد. ضربات طبل اعلامی رسمی برای آغاز شب یلدا بود. در آن غروب رؤیایی، پاتوق، جایی که قلب یلدا در آن می تپید، پذیرایی خود را از مشتریانش شروع کرده بود. در پاتوق جای سوزن انداختن نبود. همه افراد حاضر به جز مسافران از هیجان انگیزترین اتفاقی که از دقایقی قبل، همزمان با غروب خورشید آغاز شده بود، آگاه بودند. هر ساله در چنین شبی مسابقه ای برای تصاحب لقب یلدا دار انجام می شد. یلدادار لقبی بود که هر سال توسط یکی از جوانان یلدا کسب می شد و مردم فرد پیروز را در سال جدید به عنوان یلدا دار می شناختند و برایش احترام خاصی قائل بودند. دریافت کنندۀ لقب یلدا دار کسی بود که پس از غروب شب یلدا، به عنوان آخرین فرد بیدار صحنه پاتوق را ترک کند. این لقب عنوانی بود که از طرف مجمعی هفت نفره به نام مجمع یلداداران به او داده می شد. این مجمع از هفت نفر که بالا ترین رکورد ها را در مسابقه یلدا به دست آورده بودند، تشکیل می شد. اگر فرد پیروز می توانست رکوردی بالاتر از پایین ترین رکورد دار مجمع به جا بگذارد، نه تنها به لقب یلدا دار قلعه دست می یافت، بلکه به عضویت مجمع نیز پذیرفته می شد و فردی که کمترین رکورد را در مجمع داشت، جایش را به فرد جدید می داد.
تا آن سال بالا ترین رکوردِ ثبت شده در مسابقات یلدا، برابر با هفتاد و دو ساعت بود. یعنی هفتاد و دو ساعت بیداری پیوسته و بدون ثانیه ای بر هم گذاردن پلک چشم در انظار مردم و ناظرین رسمی که نسبت به داوری خود بالا ترین مهارت ها را داشتند. فرد پیروز قبل از رسیدن به خانه هدیه ای از طرف دختر افسانه ای که معمولاً دستمالی از جنس ابریشم بود، دریافت می کرد. این هدیه اغلب در نزد ریاست مجمع یلدا داران به امانت گذاشته می شد تا بلافاصله پس از خاتمه مراسم به فرد پیروز داده شود. ریاست مجمع یلدا داران با کسی بود که بالا ترین رکوردِ مسابقه یلدا را در اختیار داشته باشد. افرادی که به ریاست مجمع دست می یافتند، به لقب پهلوان مشهور می شدند. این لقب از سوی دختر افسانه ای و به نمایندگی از سوی مردم یلدا که همراه با مراسمی در سرای افسانه ها برگزار می شد، به فرد مورد نظر اعطا می شد. یلدا در آن سال فقط یک پهلوان زنده داشت. هیچ یک از افرادی که قبلاً به این لقب دست یافته بودند، به جز شخصی که اکنون ریاست مجمعِ یلدا داران را در دست داشت، در قید حیات نبود. فرد پیروز در هر مسابقۀ یلدا لقب خود را تا یلدای بعدی در اختیار داشت. مردم او را تا یلدای بعد به عنوان یلدا دار قلعه می شناختند و به او به عنوان کسی می نگریستند که در صورت بروز هر مشکلی برای یلدا، می توانند روی او حساب ویژه ای باز کنند.
در مورد یلدا و مسابقۀ هیجان انگیزی که در آن شب اجرا می شد، باور هایی در میان مردم یلدا وجود داشت. از جمله اعتقاد به این که اگر رکوردِ فرد پیروز در مسابقه یلدا، یعنی زمانی که فرد قادر به بیدار ماندن در میدان پاتوق بود، کمتر از فردی می شد که در سال گذشته لقب یلدا دار را از آنِ خود کرده است، مردم آن را برای قلعه خود یک شکست تلقی می کردند و در سال آینده انتظار کامیابی کمتری نسبت به سال قبل داشتند. اگر کسی ده سال پیاپی می توانست به این عنوان دست یابد و یا برای یک مرتبه پس از پشتِ سر گذاشتن هفت طلوع پیاپی خورشید پاتوق را ترک کند، نه تنها لقب یلدا دار را برای یک قرن از آن خود می کرد، بلکه می توانست یلدا را به قبول یکی از دو تقاضای بزرگ وادار کند. رسیدن به چنین موفقیتی برای مردم یلدا آنقدر با شکوه بود که هر یک از این دو تقاضا را با جان و دل می پذیرفتند. آنها اعتقاد داشتند که چنین پهلوانی قادر به تضمین سعادتی به اندازه یک هزار سال برای یلدا خواهد بود و در این مدت از بلای خشک سالی، سرما، بیماری، بلایای طبیعی و هر نوع هجومی از طرف دشمنان در امان خواهند بود. یلدا اختیار داشت که از بین این دو تقاضا هر کدام را که مایل بود، بپذیرد. ولی پذیرش یکی از این دو انتخاب الزامی بود. یکی از انتخاب ها که مقدم بر دیگری بود و اسطورۀ تمام مردم یلدا به شمار می آمد، ازدواج با دختر افسانه ای بود و انتخاب دوم تقاضای هر چیزی که یلدا قادر به پرداخت آن باشد. تا آن زمان کسی به چنین افتخاری دست نیافته بود و لذا معلوم نبود که فرد پیروز در صورت دریافت پاسخ منفی برای انتخاب اول، چه تقاضای دیگری خواهد کرد. تا آن سال بالاترین رکوردِ به جا گذاشته شده مربوط به پهلوانی پرآوازه بود که در یک دهۀ قبل و برای دو سال پیاپی بجا گذاشته بود. او طول یلدا را در آن دو سال به هفتاد و دو ساعت ارتقا داده بود. تا آن زمان هیچ کسی در یلدا قادر به شکستن رکورد او نشده بود و تنها یک نفر در سال بعد موفق شده بود که با هفتاد و یک ساعت یلدا داری به رکورد او نزدیک شود. فرد رکورد داری که برای دو سال متوالی به لقب یلدا دار دست یافته بود، در حال حاضر به لقب پهلوان که پر افتخار ترین لقب در یلدا به شمار می آمد، مشهور بود و ریاست مجمع یلدا داران را بر عهده داشت. او برای تمام جوانان یلدا اسطوره ای از شهامت، آزادگی و قدرت به شمار می آمد.
آن شب صحنه پاتوق سرشار از هیجان بود. تمام جوانانی که در یلدا از نام و آوازه ای بر خودار بودند، آمده بودند تا در آن شب به یاد ماندنی، تمام قدرت خود را در راه عشقِ به یلدا و دختر افسانه ای خرج کنند. شب های پاتوق در حالت عادی از غروب خورشید آغاز می شد و در نیمه های شب پایان می یافت. اما آن شب آغازش غروب خورشید بود، ولی پایانش در اختیار آخرین کسی بود که لقب افتخار آمیز یلدا دار را از آن خود می کرد. علاوه بر مردان و جوانان یلدایی، عده ای از مسافران هم در پاتوق حضور داشتند که به تماشای این رویداد مهم نشسته بودند.
ساعاتی از شب یلدا می گذشت و در این میان مردم به خوردن نوشیدنی و سرگرمی های متفاوت مشغول بودند. ضمن آن که گوشه چشمی هم به حریفان داشتند. مردی میانسال و با شانه های ستبر، دست بر شانه یکی از شرکت کنندگان در مسابقه گذاشته بود و برایش داستان نخستین پهلوان یلدا و چگونه شب زنده داری اش را تعریف می کرد و آن دیگری به حریف خودش توصیه می کرد که در صورت خواب آلودگی پشت گوش هایش را هر ساعت یک بار خیس کند. هر گروهی در حمایت از حریف خودش، برای افزایش قدرتِ او در بیدار ماندن شیوه ای را توصیه می کرد. عده ای از مردم با شناختی که از قبل نسبت به حریفان داشتند، احتمال برنده شدن یکی یا دو نفر را بیش از سایرین می دانستند و این موضوع را از روی میزان تمرینات و اطلاعاتی که از قبل در مورد حریفان شنیده بودند، حدس می زدند. اکثر مردم به تجربه آموخته بودند که تنها قدرت بدنی ملاک پیروزی نخواهد بود و به همین دلیل پیش بینی هایی که توسط گروهی خاص انجام می شد، اغلب اشتباه از کار در می آمد.
صبح همان روز، زمانی که تمام مردم قلعه خودشان را برای حضور در با شکوه ترین و هیجان انگیز ترین مسابقه سال آماده می کردند، گروهی از نمایندگان اقوام ایرانی که دختر افسانه ای به عنوان آخرین رؤیای بزرگ، خود قصد داشت که آنها را زیر پرچم یک ایران بزرگ و آزاد متحد کند، به همراه نمایندگانی از کشورهای مختلف و تعدادی از چهره های مشهور در علوم آن روزگار وارد یلدا شده بودند و در سرای افسانه ها اقامت گزیده بودند. یونانیان که تمام نقشه های خود را از قبل طراحی کرده بودند و در انتظارِ فرا رسیدن زمانِ مناسب برای رسیدن به مقصود اصلی خود لحظه شماری می کردند، دائماً در تکاپوی پیدا کردن راهی بودند که به اسناد تالار یلدا واقع در سرای افسانه ها دست پبدا کنند، ولی قانون یلدا حدودِ دستیابیِ افراد را به نقاط مختلف آن مشخص کرده بود.
ساعاتی از شب یلدا گذشته بود. همه حریفان که تعدادشان بالغ بر هفت نفر بود، در صحنه پاتوق خوش و بش می کردند. هنوز برای ارزیابی کردن قدرت شرکت کنندگان در مسابقه خیلی زود بود. با رفتن مسافران و بازرگانان به خوابگاهایشان به تدریج از تعداد مشتریان پاتوق کاسته می شد. دختر افسانه ای هر ساعت از اخبار پاتوق اطلاع می یافت. دختران جوان فقط در ساعات اولیه شب، برای تماشای مسابقه ارابه کشی توسط نوجوانان، در قسمتی از پاتوق که سکویی برای نشستن آنان احداث شده بود، حضور یافته بودند. در میان مردم شایع بود که دختر افسانه ای قدرت بیدار ماندن برای هفت طلوع کامل را دارد. بعضی از مردم اعتقاد داشتند که او حتی قدرت بیدار ماندن برای یک سال کامل را دارد و این توانایی را ناشی از آن می دانستند که او و یلدا یک روح مشترک دارند.
نیمه های شب فرا رسیده بود. اثری از نوجوانان و دختران در پاتوق دیده نمی شد. گروهی سه نفره به عنوان ناظرینِ بر مسابقه که از یلدا داران سابق بودند، بر مسابقه نظارت می کردند. هر شرکت کننده هواداران سفت و سختی داشت که هرگز میدان پاتوق را ترک نمی کردند. این افراد هنگام خواب آلودگی در حالت نشسته یا ایستاده چرتی کوتاه می زدند و دوباره برای حمایت حریف مورد نظرشان به شب زنده داری می پرداختند. افرادِ تماشاچی بی طرف نیز هر چند ساعاتی یک بار به خانه هایشان می رفتند و پس از استراحتی کوتاه به سرعت بر می گشتند. برگزاری مسابقه یلدا یگانه رویدادی بود که تمام وقایع دیگر را زیر سایه خود قرار می داد و لذا تا پایان مراسم یلدا مردم به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی دادند.
ساعاتی تا اولین طلوع خورشید باقی مانده بود. ناگهان نگاه ها به نقطه ای خیره شد. چرت پاتوق منفجر شد. مردم به شکلی حیرت زده متوجه حضور یک غریبه در میان افراد شرکت کننده در مسابقه شدند. در ابتدا مردم فکر کرده بودند که او برای تماشا آمده است، ولی حضور او در جایگاه شرکت کنندگان، آنهم ساعتی مانده تا اولین طلوع خورشید، شبیه به مشاهده روحی هراس آور بود. حضور او در جایگاه شرکت کنندگان در مسابقه، جوانان یلدایی را به شدت آزار می داد. از ظاهرش معلوم نبود که اهل کدام کشور است. حریفان منتظر رفتن آن غریبه به خوابگاهش بودند، ولی او همچنان با چشمان بیدار ایستاده بود و به نظر نمی رسید که قصد ترک پاتوق را داشته باشد.
تا آن زمان کسی ندیده بود که فردی غیر یلدایی در چنین مسابقه شرکت کند. البته در قوانین یلدا موردی نبود که از شرکت افراد غیر یلدایی در این مسابقه جلوگیری به عمل آورد. این موضوع اولین فاجعه برای قوانین یلدا به شمار می رفت. مثل قاشقی زهر بود که در خمره ای از شراب ریخته باشند. پیروزی یک غیر یلدایی در این مبارزه به معنای آن بود که لقب و اختیارات یلدا دار قلعه را به یک غریبه واگذار کنند. این موضوع می توانست منجر به یک فاجعه شود. پس از یک شوک گذرا، مردم با این خیال که خیلی زود چرتِ سنگینِ خواب به سراغ غریبه می آید و او را وادار به ترک پاتوق می کند، دلشان را خوش کردند و موضوع را خیلی جدی نگرفتند. ادامه دارد...
نظرات