درختِ اندازهگیری
آنها هر روز صبح
از کنار درخت میگذرند
سر راهشان به مدرسه.
امروز دختر میگوید:
"بابا، نگاه کن!"
سر پنجهها میرود
و دست راست را بالا میبرد
تا شاخهی سیب را لمس کند،
و این بار میتواند.
پدر به درخت میزند
و میگوید: "بزنم به تخته!
قدت بلندتر شده."
دختر میخندد.
آنها نمیدانند
که سیبها سنگینتر شدهاند
و شاخه، زیرِ بارشان
سر خم کرده است.
مجید نفیسی
بیستوهفتم اکتبر دوهزاروهفده
Measuring Tree
Every morning they walk
By the measuring tree
On their way to school.
Today the girl says:
Daddy! Watch!”
She stands on tiptoes
And lifts her right arm
To touch the limb of the apple tree,
And this time she does.
The father knocks on the tree
And says: “Knock on wood!
You’ve grown taller.”
The girl laughs.
They don’t know that
The apples grew heavier
And the limb has drooped
Under their weight.
Majid Naficy
October 27, 2017
آقاى نفيسى، كدام اصل است و كدام ترجمه؟ فارسى يا انگليسى؟ در هر صورت: دست مريزاد!
از فواد روستایی:
"دوست عزیز نادیده سلام و سپاس از بذل توجه شما. شعر را پس از تصحیح های شما دوباره در فیسبوک گذاشتم تا دیگران هم لذت برند. کاری که شما می کنید (انتشار شعرها به دو زبان) بسیار مفید است و نسل های ایرانی بزرگ شده در سرزمین های انگلیسی زبان را قادر می کند که از اصلِ خویش یا پدران و مادران شان دور نیفتند. شاید این کار شما انگیزه ای شود و هر یک از آنان "باز جوید روزگارِ وصل خویش" حتّی از راه دور"