«اجتماعیون عامیون» با «مرکزغیبی» یا «فرقهٔ مجاهد» نخستین نهضت سوسیال دموکرات
"Social Democrats of Persia"
همانطور که ما تا جمالزاده و هدایت هنر داستان نویسی نوین نداشتیم به گفتهٔ محمد تقی بهار تا مشروطه هم ما نثر نوین و رسم ساده نویسی برای روزنامهنگاری و تحلیل سیاسی نداشتیم. متاسفانه ما از تاریخ چپ اولیه ایران و از فرقه «اجتماعیون عامیون» اطلاعات درستی به خاطر مخفی بودن آن نداریم. تنها پاره مدارکی که به جا مانده متون برنامه و اساسنامهایی حزب است. اما بیانیهایی از ایشان به جا مانده که در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان درج شده و ناظم الاسلام کرمانی آگاهی بیشتری به غیر از رونوشت آن نمیدهد و به نظر میآید کسروی آگاهی درستی از این گروه نداشته (و فقط به آن بعنوان گروه فدایی یا حزب مجاهد در تبریز درتاریخ معروف خود ذکر کرده). «اجتماعیون عامیون» در ارتباط با کمیتهٔ باکوی «حزب سوسیال دموکرات روسیه» و «حزب همت» باکو در سال ۱۲۸۴ در باکو تشکیل شد. نام آن ترجمه تحت الفظی و واژههای معادل «سوسیال دموکرات» بود . دو تن از رهبران «همت» نریمان نریمانوف و محمد امین رسولزاده آن را در بین ایرانیان مهاجر در با کو تأسیس کردند. این حزب در شمال ایران نفوذ یافت و مرامنامه آن در سال ۱۲۸۶ در مشهد شکل گرفت که به آزادیهای هفتگانهٔ آزادی قلم و مطبوعات، آزادی مجامع، آزادی نطق دربارهٔ مستبدین و حکمداران، آزادی بیان نظر، آزادی شخصی، تعلیمات اجباری و مجانی، آزادی اعتصاب تأکید زیادی شده بود. دیگر نکتههای برنامهٔ مشهد تشکیل نوانخانه برای فقرا و بیمارستان، مصادرهٔ املاک شاهی، خرید اراضی و تقسیم بلاعوض آن در بین دهقانان بود. مرامنامه و آمال آن را حزب پیشروی «دموکرات» پس از مشروطیت و تشکیل مجلس اساس کار خود قرار داد که چندین بنیانگزاران آن [شیخ محمد خیابانی، حسن تقیزاده، ابراهیم حکیمی...] مشروطهخواهان آذربایجانی بودند که بعضی از ایشان به احتمال بسیار قوی قبلا یا در عین حال عضو اجتماعیون عامیون بودند (بعنوان مثال حسن تقیزاده):
مرام حزب دموکرات:
-
انفکاک کامل قوای سیاسی از روحانیون.
-
ایجاد نظام اجباری.
-
تقسیم املاک بین رعایا.
-
قانون منع احتکار و تعلیم اجباری و بانک فلاحتی.
-
ترجیح مالیات مستقیم بر غیرمستقیم.
-
تعلیم اجباری
-
مخالفت با مجلس اعیان.
متن بیانیهٔ اجتماعیون و عامیون
روز پنجشنبه ۲۳ شهر رجب ۱۳۲۴ هجرى-
امروز ورقۀ چاپى از قفقاز رسيد اگرچه اين اوراق متعدد است ولى ما يكى از آنها را درج مينمائيم و مضمون سايرين هم بهمين مضمون قريب است و هذا صورته.
انتباهنامۀ [بیدارینامهٔ] فرقۀ اجتماعيون عاميون ايران
اى فقراى ايران جمع شويد اى اهالى كاسبه ايران اى زراعتكاران ايران اى اهل دهاتيان ايران همت كرده اتحاد نموده اجتماع بكنيد خودتان را از ظلم اين ظالمان خوشخط و خال استبداد مذهب خلاص نموده رهائى يابيد چرا گوش شماها كر شده شنوا نيست.چرا دل شما مرده حس ندارد خبر بگيرد دنيا چطور پرآشوب است اهالى همسايۀ شمالى از خبر و ظلم سلطنت مستقلى [مستقلاً؟] جد و جهد و سربازى ميكنند روحانيان و كشيشان ايشان هم خود را جانشين حضرت عيسى عليه السلام دانسته در راه دفع ظلم مانند عيسى دست از جان شسته خود را چطور در طريق رضاى عيسى فدا ميكنند خوب شما تا بحال ميگوئيد كه علماء اعلام مانع از پيشرفت خيالات جماعت فقرا بودهاند يعنى شريك دزد و رفيق قافله هستند للّه الحمد اين افترا هم بدروغ پيوست الآن بچشم خودتان مىبينيد و بگوش خودتان ميشنويد كه آقاى طباطبائى و آقا سيد عبد اللّه مجتهد چطور اقدام خالصانه نموده و خود را براى نجات امّت جدّش وقف كرده مگر نشنيديد اين ابن زياد ثانى امير بهادر جنگ چطور در تهران اذيت و آزار ميكند كجاست آنها كه هميشه آه كشيده با چشم نمناك ميگويند اى كاش ما هم در ميدان كربلا حاضر بوديم تا جان خود را فداى حسين مظلوم عليه السلام ميكرديم كجا مانده است آندروغگويان بىهمت مگر الحال [این هنگام، اکنون] ميدان تهران كم از ميدان كربلاست مگر آقاى سيد محمد طباطبائى فرزندزادههاى حسين مظلوم كه در ميدان تهران يكه و تنها مانده دورش را اشرار تهران گرفته كه عبارت باشد از وزراى بيدين خودخواه اگر در ميدان كربلا هفتاد و دو نفر اعوان و انصار حسين مظلوم را شهيد كردند اما در ميدان تهران دويست نفر متّبعان [پیروان] طباطبائى قربان راه حريّت [آٰزادی] شدهاند مگر مظفر الدينشاه سلطان مظلوم شما ايرانيان نيست در ميدان تهران تنها و مظلوم مانده چهار اطرافش را اين وزيران بيدين لامذهب تنگ گرفته هردم با كمال يأس و نااميدى بطرف راست مينگرد سربازخانه و توپخانه و قورخانه را خراب و يغما شده مىبيند طرف چپ را ملاحظه فرمايد خزينه را خالى مىبيند پيش روى خود نگاه ميكند رعيت عريان گرسنه مظلوم و بگدائى بىعارى غافل مشغول سرگرم موهومات مىبيند اگر به پشت سر توجه فرمايد دشمن را حاضر عسكر [لشکر] را مشغول حمالى ديده هول نموده حيران و سرگردان مانده ميگويد خداوندا تو خائنان ملت و دولت را سرنگون فرماى منكه سلطان اين ملت هستم اينطور بخرابى رعيت خود راضى نيستم و برگشته با صداى نحيف مظلوم اهالى ايرانرا مخاطب نموده ميفرمايد اى ملت ايران و اى اولاد عزيزانم اى برادران دينى و وطنم آيا شما را چه شده چرا خون ملت و دولتپرستى در رگ شما خشكيده چرا اينطور بيعار شدهايد حميّت [پایمردی،غیرت] نموده ولينعمت خود را از دست اين خائنان ملك و دولت نجات بدهيد اى جماعت ايران قسم بخون مطهر حسين مظلوم الآن مظلوميت ملت ايران از شهداى كربلاى معلّى [معلا: بلندمرتبه] زيادتر است و امير بهادر يزيد پليد است و متابعانش بدتر از ابن زياد و شمر ملعون و خولى بىحياست اى ملت ايران بخدا قسم هركس از افراد ملت در طريق حاصل نمودن حريّت ملك و ملت شهيد بشود كمتر از درجه شهداى كربلاى معلّى نيست اى اهالى ايران اى فقراى كاسب ايران جمع شويد اتفاق نمائيد از بذل مال و تلقى جان مضايقه نكنيد خودتانرا از دست اين حاكمان خودمختار ظالم جبّار لامذهب بيدين خارج از دين محمدى عليه السلام خلاص نمائيد مگر خبر نداريد در تبريز هرروز پنج نفر از گرسنگى هلاك ميشوند بخدا قسم هر هفته در كاغذهاى تبريز مندرج است فلانكس در فلان محله اهل عيال خود را بواسطۀ نيافتن گرده نان نااميد شده لاعلاج مانده زهر داده كشته است تا رفته گدائى نكند مگر در روزنامهها قرائت نمينموديد حاكم بيغيرت قوچان براى اخذ رشوت بسر اهالى بيچاره چقدر اذيت و آزار نموده ناموسشان را برباد داده جماعت بجان آمده ترك خانمان كرده دختران خود را بتركمانها فروخته بهاى اولادشانرا آورده داده تا خود را از تعدّى اين حاكم ظالم خلاص نمايند مگر نمىبينيد هر هفته از عراق بارهاى شراب بار نموده برشت ميبرند مگر نشنيديد خانۀ فراشان رشت و خانۀ امام جمعه رشت فاحشهخانه شده است اين مُسكرِات [مشروب] مشئوم را آنجا صرف ميكنند آه فرياد شريعت همه از دست رفت پس چهوقت اهالى ايران وظيفه اسلاميت بايد ادا بكند و اللّه مجبور شديم يك واقعه حيرتآميز را شرح بدهيم تا بدانيد چقدر ظلم اولياء دولت زياد شده شريعت زيرپا افتاده از آستارا يكنفر دوست ملت و دولت احوالاترا براى ما نوشته است تا در ميان ملت خارجه سربلند بشويم ميگويد در پيش دكانى نشسته بودم يكدفعه ديدم دو نفر از طايفه اناث آمده و ايستادند خيال كردم يقين اهل سئوال هستند خواستم يك چيزى بدهم ديدم يك آه سرد كشيده گفتند برادر تو را بخدا قسم ميدهيم ما را بلد شده از گمركخانه بگذرانيد گفتم شما كجائى هستيد و كجا ميرويد جواب دادند كه ما ايرانى هستيم و لكن عزم روسيه داريم پرسيدم پس چرا بىصاحب ميرويد گفتند برادر صاحب ما هشت سال است كه از ظلم اولياى دولت بروسيه گريخته از ما سراغ ندارد ما لاعلاج مانديم بسراغ شوهر خودمان ميرويم گفتم چه ميدهيد من شما را از گمركخانه بگذرانم جواب دادند ما چيزى نداريم تا در اينجا گدائى نموده آمدهايم اگر هرآينه [بهرحال] شما چشمداشتى از ما داريد بايد عمل بد بما نمائيد و الا و اللّه ما چيز نداريم كه بشما بدهيم اى كاش زبانم لال بود اين مذاكرات را نكرده بودم بعد از آن دلم كباب شده هميشه جگرم ميسوزد خداوند عالم خودش بداد اهالى ايران برسد اگر باور نداريد سواد [رونوشت] كاغذ حاضر است ميتوانم بواسطه روزنامۀ ارشاد بچشم اوليائى برسانم اى سربازهاى ايران اى توپچيهاى ايران اى قزاقها و فراشهاى بىناموس ايرانيان اينها مگر ناموس شما نيست مگر خواهر شما نيست اينها مگر عيال برادر دينى شما نيست شما مگر محافظ ناموس ايرانيان نيستيد اينطور از ظلم اولياى دولت پراكنده شده بىصاحب روبراه روسيه نموده در سرحد سالداتهاى [سربازهای] روسيه اين بيچارهها را گرفته بيعصمت نموده رها ميكنند شما اگر غيرت داريد اين ناموس خود را محافظت كنيد تا آواره نشده بروسيه نيايد تا سالدات در سرحد و اراجيف در داخله بواسطه نان بىعصمت نكنند آقاى طباطبائى ناموس شما را كشيده ميخواهد شما را از چنك اين حاكمان مستقل نجات بخشد.تا ناموس شما پامال نشود اى بىغيرتان مگر شما را چه شده حكم امير بهادر بدتر از يزيد ملعون را اطاعت كرده تيشه بر ريشه خود زده رفته آقاى طباطبائى را محاصره مىكنيد و هركس از ظلم اولياى دولت بجان آمده ميخواهد قدم براه حريت بگذارد ريخته مثل خارجى ميكشيد وظيفه شما بىعارى است شما خودتان بايد در راه حريت جان بدهيد نه اينكه هركس از فقرا اقدام كرد ريخته ميكشيد اگر در ايران حريت بود،عدالت بود رعيت آواره نمىشد قونسل خارجه بصاحبمنصبان شما بلكه بسلطان شما تحكم نمىكرد پادشاه ما مثل امير بخارا نمىبود و شما در كوچههاى داخله جگركفروشى هيزمكش و حمال و در خارجه جاروبكش نبوديد و زنهاى شما اينطور بىعصمت نمىشد و هيچكس يارائى اين نداشته بود مواجب شما را خورده و شما را آواره بكند اى اهالى ايران اين ظلمها بشما ميشود اين بىناموسيها بسر شما ميآيد بواسطه استبداد اين حاكمان خودمختار جابر ظالم است اى ملت ايران امام حسين شهيد براى نجات دادن شما امت بيعار با هفتاد و دو نفر جان مبارك خود را در راه رضاى خداوند خود نثار فرمود چرا بخواب غفلت مست اندر شديد چرا همت ننموده جان و مال خود را در راه سعادت ابدى ملك و ملت بذل نموده بر ريشه اين بدتر از مرتدان كربلاى معلى تيشه بزنيد تا حريت گرفته سلطنت مشروطه تأسيس نموده اين لكه بيعارى از روى ملت و دولت بشوئيد ماها كه از ظلم اولياء دولت فرار نموده بصولجات [صولجة: تصاحب شده؟] (annexed?) قفقازيه پناهنده شديم آه ناله ملت ايران ما را در روسيه هم نگذاشت بدرد خود مبتلا شويم از اين زندگى پنجروزه دست شسته هم قسم شده دست اتحاد بيكديگر داده حاضر شديم كه جان در راه ملك و ملت فدا كنيم (تا جان رسد بجانان يا جان ز تن برآيد) اى اهالى ايران حميّت بكنيد در بازيافت كردن حقوق شرعى خودتان با آقاى طباطبائى كمك بكنيد و در راه حريت از كشته شدن نترسيد از روسها عبرت نموده حيا كنيد شما بارها بروسها بىناموس ميگوئيد بىناموسى شما از حد گذشته آنها در مسكو يكدفعه بيست هزار نفر در راه حريت جان فدا نمودند ما اهالى ايران كه در قفقازيه ساكن هستيم از هر جهت حاضر شديم تا در موقع خود را براه دولت و ملت فدا بكنيم اى وزيران بيدين بيغيرت ايران حال خيال كنيد اين طور ملت ايران را يغما كرده ميخوريد عشرت ميكنيد براى شما ميگذرد نه و اللّه بعد از اين نميگذارند رعيت بيدار شده حقوق خود را دانسته بعد از اين مثل خروس و گوسفند خود را قربان شما بيعاران نميداند صد مثل شما را نوكر خود ميداند شما حاكمان نوكر رعيت هستيد شما بايد از حكومتهاى روسيه عبرت نموده حيا بكنيد مگر نديديد آنها بكيفر اعمال نحسشان چطور بآتش غضب ملت گرفتار شده جزا يافتند ما ملت ايران هم انشاءاللّه بزودى بحول و قوة پروردگار معاينه شما بدكرداران لامذهبان بدنيتان مينمائيم چنان خيال نكنيد نارنجك بمب ما ميگوئيم دروغ است نه بسر نامبارك شما انشاء اللّه بزودى مىبينيد چطور بدن كثيف شما را مىسوزانيم
همت اى ملت ايران غيرت اى اهالى ايران غيرت زنده باد طرفداران حريت و مليت نيست بود طرفداران استبداد از طرف اجتماعيون عاميون فرقه ايران قومية مركزى قفقاز م.ا.ع.ف (همت) ك مطبعه سى
یادداشت از ناظمالسلام کرمانی نویسندهٔ کتاب تاریخ ییداری ایرانیان: اين ورقه چاپى را دادم بيكى از دوستان برايم استنساخ نمود بعد بعض عبارات و الفاظ آن قابل خواندن نبود لذا بعض غلطها در آن ديده ميشود لكن مضمون دست ميآيد.
نظرات