سعدی زمان ما

 کتاب " بدکاری"

نویسنده : علی عبدالرضائی

ناشر: ناکجا، ١۳۹٢ ، ١۳۰ ص

عبدالرضائی همچون نقاشان مدرن فقط با چند حرکت قلم موی کلمه، چنان تابلویی خلق می کند که نفس تماشاگر را می برد و او را مجذوب و از خود بی خود می کند. داستانک های او در این کتاب همه ازین دست اند. او با توانایی یک هنرمند خلّاق، با شهامت، و پشت پا زده به سنّت های فلج کننده‌ی فکری، زبان و واژه را به زیباترین ، موجز ترین و کاراترین وجه بکار می گیرد. گاهی اعجاز او در کلام و قدرت او در کاربرد کلمات آدمی را به یاد " سعدی" می اندازد با سبک سهل و ممتنعش. موزون بودن نثر در جای جای کتاب یاد آور نثر مسجّع سعدی ست: " ... آب را که بخش می کرد چنان حالی پخش می کرد که از خدا می خواستم لب هاش هرگز به "ب " نرسد. چه می شد اگر در حال " آ " هنوز همانطور وا می ماند و منظره ای که ردیف دندان هاش پشت سرخی لب هاش درست می کرد خراب نمی شد." ( ص ١۳ )

 سراسر کتاب نمونه است برای تایید و تاکید ادّعای من. با این همه اینک چند نمونه از مهارت عبدالرضایی در بازی با کلمات و بکارگیری غیر معمول از آنها را می آورم: " حالا دیگر همه را پرتاب کرده بودند توی خواب." (ص ۴٢)، " حالا ماشینم جادّه را مثل نخی گرفته بود و می کشید، رسیده بودیم تهِ یکی از کوچه های متروک چمخاله که دریا ریخته بودند پاش." (ص ۳۷ ) یا " درو پنجره‌ی جمله‌ی بالا را با لب هاش چنان محکم بست که قطعه لبِ بالام باد کرد." ( ص ۳۶ )

از میان داستان های "بد کاری" ، داستان " اولیشن " تاثیر عمیقی بر من گذاشته است. به نظر من ، داستان "اولیشن" داستان خلقت است. داستان رنج و غمی ست که همزاد زادن و به دنیا آمدن است و کسی را که با مغزش زندگی می کند و بطور کلّی می اندیشد ، از آن رهایی نیست.

نویسنده در این داستان در نقش خدا و همچون او عمل می کند. این نویسنده است که با خود کارش زندگی شخصیّت داستانش را شکل می دهد ومسیر دیروز، امروز و فردای او را تعیین می کند: " مثلن یک لحظه پیشش که من سر سطر قبلی بودم با این لحظه فرق داشت چون سر سطر بعدی هستم و هنوز نیاوردمش زیرِ خودکارم که بگوید امروزِ خیلی ها مثل پریروزشان است." ( ص ۷۶)

عبدالرضایی، رنج به دنیا آمدن و موجود بودن را عینی، ملموس کرده و آن را به صورت زخم یا کبودی باسن نشان می دهد. زخمی که از هنگام بستن نطفه، درون رحم مادر آغاز می شود و بعد هم با به دنیا آمدن و ضربه ای که دکتر به آن می زند چنان تشدید می شود" که تا هنوز گریه می کند."

این بیرونی کردن آنچه که درونی ست ، عینیّت دادن به ذهنیّات برای محسوس تر و ملموس تر کردن قضایای فکری و ذهنی ، امری ست که در ادبیّات و هنر سابقه ای طولانی دارد. به زعم من، به عنوان یک خواننده که می تواند تعبیر و تفسیر خو د را ازهر داستانی داشته باشد،  پای چوبی " کاپیتان اَهب ١" قهرمان شاهکار " هرمان ملویل ٢" در "موبی دیک ۳" از دید آیین مسیحی نمایانگر " گناه اوّلیه ۴" بشر است که منجر به هبوط او بر روی زمین شد. ملویل این گناه مرتکب شده را با " پای چوبی" نشان داده است.  یا "ناتانیل هاتورن۵" ، در کتاب " حرف سرخ ۶" نتیجه ی گناه زمینی مرتکب شده‌ی " هستر پرینه ۷" – قهرمان زن داستان – را به صورت عینی و ملموس حرف سرخ " الف" که بر سینه‌ی او برای همیشه حکّ شده بود می نمایاند.

عبدالرضایی هم گناه به دنیا آوردن ، به دنیا آمدن و رنج همزاد آن را به صورت زخم یا کبودی روی باسن نشان می دهد؛ کبودی و زخمی که از آغاز با انسان زاده می شود و تا هنوز گریه می کند.

موضوع زاده شدن و به دنیا آمدن که نویسنده آن را فاجعه می بیند در داستان دیگری به نام " پارک چیتگر" ادامه می یابد. توصیفی که عبدالرضائی از واقعه ‌ی زاد و ولد کردن می کند، چنان مصوّر است و آن چنان تصویر بدیع و زیبائی برای آن آفریده می شود که حدّاقل در ذهن من همیشه خواهد ماند. او وجود احتمالی پسری را از یک همخوابگی بالقوّه در بیضه های خویش می بیند و احساس می کند: " .... برای اوّلین بار داشتم یک پسر را توی تخمم حسّ می کردم، پاهاش را از دو پهلوی بیضه ام انداخته بود بیرون و داشت جای من رکاب می زد."  پس از اتفاق هم خوابگی می گوید: " وقتی هم به خانه برگشتم ، حس کردم پسرم دیگر در من زندگی نمی کند. او رفته بود پیش ناز (دختری که با او هم بستر شده بود.)

 پس از اطمینان از باروری، با اضطراب شدید در جستجوی دکتری ست که ازین جنایت فجیع جلوگیری کند. در پایان داستان هم چنین می خوانیم: " بیچاره جیمز! هنوز نمی داند کشتن، بیرون انداختن یکی از دنیاست و فجیع تر از به دنیا آوردنِ یکی دیگر نیست." 

می گویند که هیچ چیز زیر این آسمان کبود ، تازه نیست. این نظر نویسنده ، یاد آور گفته های مانی و مزدک در فرهنگ و تاریخ ایران است. یا گفته‌ی ابوالعلاء معرّی – شاعر و فیلسوف اهل سوریّه در قرن ده و یازده میلادی- که خواسته بود روی سنگ قبرش چنین بنویسند: " من نتیجه ی جنایت پدرم هستم."

آن چه که در اثر عبدالرضائی جدید و بدیع است؛ تکنیک داستان سرائی، زبان آوری و نحوه‌ی نگاه کردن نویسنده به مسائل است که سبک و نوشته‌ی اورا تازه و یگانه می کند.

در داستان " شتر گاو گوسفند " عبدالرضائی زیرکانه و تردستانه، نادانی ها و فکر نکردن های یک جامعه‌ی سنّتی را به سخره می گیرد و با توجّه به معانی اسم های عربی که پدر و مادر ها نادانسته بر روی فرزندانشان می گذارند ، عمل آنها را سرزنش می کند. هم چنین با ظرافت هرچه تمام تر به چند استاد ادبیّات و حتّا دست اندر کاران فعلی ادبیّات و سیاست هم گیر می دهد: " چه خوب می شد اگر ذبیح الله جای کتابت تاریخ ادبیّات می رفت با اسمش صفا می کرد." یا " ...به غلامعلی که اربابش علی هنوزاهنوز به او تجاوز می کند تا مبادا بی خیال فرهنگستان زبان شود." (ص ۸۸ )

 

در داستانک "ذکر مرگ" هم، موضوع بکر نیست. تمِ در انتظار مرگ ننشستن و زمان آن را خود انتخاب کردن در فیلم " طعم خوش گیلاس" کیا رستمی هم آمده است. بازهم آنچه که نوشته عبدالرضایی را دلنشین و برجسته می کند، زبان رک و راست، تکنیک و تصاویر خیالی ست که می آفریند. به این قسمت توجّه کنید: " خودکشی، خوشگل ترین بیلاخ به رییس است، این که تو اخراجم نکردی رییس بزرگ! خودم استعفا دادم....." ( ص ١۵۷ )

و یا در داستان " درستایش زندان" آنجا که می گوید: " زندان زهدانِ دنیاست، از زن بی نیازت می کند، آنجا لااقل برای همیشه از شرّ اینترنت خلاصی و تخیل ات آزاد می شود، فضایی ست که جان می دهد برای نوشتن، آنجاست که تازه می فهمی چرا بلبل ها اینقدر در قفس صاف تر چه چه می زنند، زندان همه چی دارد، تنها چیزی که در زندان نیست آزادی ست." (ٌ١۶۹) که خواننده را به یاد کتاب معروف " مایا اَنجلو۸" – شاعر/نوسنده امریکایی - می اندازد با عنوان " می دانم چرا پرنده‌ی زندانی قفس آواز می خواند۹."

کوتاه سخن آن که تمام کتاب در بر گیرنده‌ی فریادهای نویسنده است. حاوی درد دل های سالیان دراز اوست، بلاهایی که بر سرش آمده و آورده اند. نقطه نظرهای اجتماعی، سیاسی، انسانی او. عبدالرضایی در این حدیث نفس گه گاه خواننده را می خنداند، و گاهی می گریاند ولی همیشه بخود و آنچه بر صفحه‌ی کاغذ می آورد، صادق باقی می ماند. این صداقت را خواننده هم عمیقاً حس می کند و ازین روست که در زیر و بم ها و بالا/پایین های راه و سفر نسبت به او وفادار باقی می ماند.

 

مهوش شاهق

می 2017

1-    Captain Ahab

2-    Herman Melville

3-    Moby Dick

4-    Original Sin

5-    Nathaniel Hawthorne

6-    Scarlet Letter

7-    Hester Prynne

8-    Maya Angelou

9-    I know why the caged bird sings!