گفت با موسوی مردکی هشیار

که ز پهلوی من مرو بکنار

 

رهبر رو بین که دم علم کرده

گوشها تیز و پشت خم کرده

 

چشم خود تا بهم زنی بردت

تا کله چرخ داده ای خوردت

 

موسوی گفت که خاتمی ترسوست

بخیالش که خامنه ای  لولوست

 

خامنه ای رهبر خوش خط و خالیست

فکر آزار بنده هرگز نیست

 

دو کلام گنده تر زد از دهنش

حصرخانه شد موسوی با زنش

 

خاتمی سپس به دست و پا افتاد

سخن از آشتی گفت، تا ز پا افتاد

 

لیک چون خامنه ای موسوی بربود

ناله های خاتمی ندارد سود

 

گر تضرع کند و گر فریاد

نشود موسوی دگر آزاد

 

با عرض معذرت از خانوم پروین اعتصامی