مدتهاست که به این موضوع فکر میکنم. چرا ما ایرانیان تحصیلکرده و موفق در خارج کشور نمیتونیم دور هم جمع بشیم و در مخالفت و مبارزه با رژیم اسلامی به توافقی برسیم؟ چرا نمیتونیم حداقل سر ۳-۴ تا اصل کلی با هم کنار بیایم؟ و از اون بد تر, چرا هروقت یک دولت جدیدی در آمریکا سر کار میاد, هیجان زده میشیم و میگیم "دیگه کار رژیم تمومه و آخوندها رفتنین." و یا وقتی تو خیابون ها میریم و اول میگیم "رأی من کو" و ۲-۳ روز بعد میگیم که "اوباما, اوباما ... با اونایی یا باما" و چون اوباما جواب نمیده, "اوبامام, اوبامام ... من منجی یه شماهام!" میگیم که "بعله, با آخوندا کنار اومدن." و یا اینکه تا یک رئیس دولت پشگلی مثل نتانیاهو از ما تعریف میکنه, غش و ضعف میریم و میگیم که "این دفعه دیگه کار تمومه, سر آخوند ها میره بالای دار."
هنوز درگیر این افکار بودم و داشتم تو ایرون دات کام به ترامپ بد و بیراه میگفتم که یک هو یک مطلبی توجه ام را جلب کرد.
اون بالا, توی صفحه اصلی ایرون دات کام, بزرگ و خوانا, جوابم را دیدم:
نبض ملی - نبضی وجود ندارد!
ببخشید... بنده نبود دو عضو را علت این ماجرا میدانم: مغز و خایه... مختارید که هرکدامش را که سزاوار این بلاگ نمیدانید, حذف کنید...
We are not institution builders. We still revel in individual achievement rather than collective achievement. Look at how proudly we send circulars about individuals in Nasa or movies or arts or sciences. When did you ever see any expressing pride in something we set up collectively?
When the Bam earthequake happened there were no means of reaching the tens of thousands of Iranians in Britain to organise assistance. No register, no association, nothing, zip... We are not a society or community let alone a cooperative one.
امروز ششم بهمن ماه, سالگرد برچیدن نظام ارباب و رعیتی توسط شاه فقید در ایران, یاد آور این واقعیت است که جامعه ما هنوز در گیر تفکرات استبدادی و بسیار دور از دمکراسی, برابری, همکاری و همگامی مردم است.
ياد ارسنجانى، معمار اصلاحات ارضى هماره زنده باد... بحث در پيرامون نيك و بد تقسيم اراضى و نيز چندوچون كوچ كشاورزان به شهرها و اشتغال به فروش بليط هاى بخت آزمائى، و اينكه چرا شاه سالگرد انقلاب سفيدش را كه آنهمه به آن مينازيد هرساله از دور در سن موريتس سوئيس نظاره ميكرد، بماند براى جائى ديگر...
عالی گفتی فضولی جان. ما کار گروهی نمیتوانیم بکنیم، شاید برای این که اختلافات زیادی هست و پدیدار میشود که اکثر هم ریشه در همان خواستههای فردی دارد. تنها انستیتو هایی که ما ساختیم همان شبکههای مذهبی بود که فقط به جامعه ضرر زد.
Merci dear dear friend. Why did the lowest common denominator(s) survive? It is partly historical bad luck (destructive invasions that have made survival of the individual and immediate famly key drivers) but what excuse do we have now?
Then there's the whole low IQ issue as well. Not much we can do about it
شاید همچنان برای این که شرکت در جماعتهای مذهبی نه برای منافع گروهی بلکه در اصل پایه بر منفعتهای شخصی مانند رفتن به بهشت و عزیز بودن نزد خدا و پاداش گرفتن از وی و غیره دارد.