یکی از جلدهای کتاب "مرشد و مارگریتا"

طنز سپید8

 

دیریست مسكو

مسکوِ خاکستری

دورمی‌اندازد ابرهایش‌ را دور ...‏

دورها كه ببارند

روی حلب، روی ادلیب، روی ...‏

در كاغذِ كادوی ابری پخش می‌شوند بمبها

شش‌ بیمارستان، چند مدرسه، كودكستان

چه می‌كنند این بارانهای روسی!‏

آتش‌پاره مگو! وعده‌های الهی

قومِ لوط و ثمود، عاد و فرعون و عرب!‏

 

و همان آسمانِ فولادی مسكو

ابرهایش‌ كه می‌باراند دور

بزرگداشتِ جنازه است، فراوانی روزیّ

بعد آخوندكها می‌ریزند [1]

لشكر لشكر از تهران

استخوانها پاك كنند از گوشت

خداوند خلیفه‌هایش‌ را فراموش‌كرده

حتا چهارشنبه‌های سادات را [2]

می‌گویند طفلكی بستری ست خداوند

كُشتی می‌گرفته با موسا [3]

اینبار موسا دیده و گرفته و درجا بریده!‏

بیت:

عورتِ الهی چو آمد آشكار با پوست

به چاقو گفت موسا: ببر كه او ست!‏

 

اما بیا که اختلافها، افتاده اینجا، آنجا

تهران: زیادی بریده!‏

تل‌آویو: اندازه بریده

ریاض‌: كم بریده!‏

فتوای الازهر منتظرِ پول مانده هنوز

حیوانكی خداوند بستری!‏

 

جشنِ استاد امسال در پالمیرا ست [4]

شاهكارِ اخیر او بعد از غزه

بولگاكوفِ كبیر در ركابِ استاد است

و اركسترِ مارینسكی می‌نوازد

گِرگیف بجای خلال دندان [5]

با نیزه رهبری می‌كند

جشنی با این شكوه

حیف كه نه مارگیتای شادپیكر آمده

نه خدمتكارِ آتشین‌موی با آن پیشبندِ جانِ من مباش‌!‏

گربۀ استاد می‌گوید والله كه خوبیت ندارد با آن برهنگی

گازمی‌گیرد دُمِ مؤمنان را غیرتِ دینی

با چادر و روبنده جاروسواریّ نمی‌شود كه

مؤمنان دیدمی‌زنند همه از زیر

خرسندی اگر بشنود، كوك می‌كند:‏

‏"مؤمنان به خط، جلقِ جماعت"‏

و خداوند چنان می‌خندد

تا معاذ الله خونریزی در بستر كند

و آخوندكها بوی خون شنیده

حجره باز كنند و دکانها

 

با عبا و عمامه و كلاشنیكف

گربۀ استاد بی عینك می‌خرامید

برعكس‌ سلطانِ تُرك كه با عینكِ ری‌بن از تلویزیون

جُكِ آبادانی تعریف می‌كرد و اصفهانی

برای ملتهایِ اناتولی

داستانهایِ نوژه و افسرانِ هوایی

 

نیچه هم نمی‌آمد

توسطِ ناباكف پیغام داد

از مُرده‌ریگِ افلاطون

و غلبۀ غلمان در بهشت خسته شده

دوست دارد برگردد زمین، مشاورِ ارشدِ ترامپ شود‏

یا لااقل دامادِ سلطان

شاید تهران، ببافد ریشِ فقیهان

 

مهمان ویژۀ مراسمِ امسال اما

خانمها آقایان!‏

شخصِ حافظ اسد بود

با كبكبه و دبدبه و آجودان و محافظ

از جهانِ مُرده می‌آمد

در سخنرانیش‌ استاد

از این پدر و پسر تمجیدها نمود

كه بجای آبادی گورستانها

ساختند از این شام و دمشق

شهرِ عشق

عشاقِ جاودان

حافظ و بشار

 

ملكۀ امسالِ جشن، خانمِ اسما اسد

‏ (‏اسمِ اصلیش‌ مارگریتا)

برهنه بر كُرسی طلا ایستاده

همۀ مهمانان در ورود، خمیده

ساقِ پای او را پیموده بوسه تا بوسه

حتا آیت الله خمینی مشهور به هندی

كه اكنون لمیده، شرابا طهورا می‌نوشید

در كاسه سرِ نعمت خره

مشهور به تیمسار نصیری [6]

ساقیِ صحنه:

آیت الله خلخالی، مشهور به صادق گربه

 

اما دیگر شاگردش‌، رفسنجانی جدیدالرحمه در به در

دنبال مرحومِ راكفلر می‌گشت

كه طلای حاصل در مسِ سرچشمه را [7]

فی صراط المستقم بفروشد

به بانكش‌ در نیویورك

 

سخنانِ استاد البته با یك خشاب تیرِ هوایی

از كلاشنیكوفِ آیت الله گربه به پایان رسید ‏

و سپس‌ پیش‌ چشمانِ گشادِ حضار

حضرتِ گربه بجای دعا در حقِ این پدر و پسر

دست كرد زیرِ قبا

برجِ میلاد را از بینِ پاها درآورد

كنارِ ستونهای پالمیرا كاشت:

- دوستان! سالِ آینده جشنِ ما تهران

با پریدنِ رنگِ سرخِ مسکو

امروز تهران، پایتخت ریایِ جهان!

و تشویقِ حضار!‏

 

دیگر سنت شده كه هر سال حضرتِ محمد ص

شمشیر به دست استاد را بازخواست كند:

- کو عایشۀ من؟ کجاست حمیرای من؟

اما استاد كمی به آن خیره ماند

و شمشیر مثلِ شمعی چكه چكه چكه آب شد

 

با اجرای سمفونی 12 شوستا "افقِ نوِ انسانیت"‏

به افتخارِ ولادیمیرِ اول، لنین

جشن ادامه یافت

با فیلمی از ولادیمیرِ دوم، پوتین

بزرگترینِ تینِ جهان [8]

آخر فوربز هم كاریكاتور كم داشت

مثلِ شارلی عبده شهید داده بود [9]

 

جاروی مارگریتا

خالی در آسمان می‌گردد

خدمتكارِ استاد پیشبندش‌ آویخته

روی میز دراز لمیده با شراب

در روشنای تنش

دستِ مرا می‌خواند

 

19/12/2016‏

ا- ماهان

قصۀ ما بسر رسید

كُرِ ارتشِ سرخ به پالمیرا نرسید [10]

 



[1] آخوندك، حشره‌ای شبیه ملخ اما گوشتخوار و عبایی درازتر.‏

[2] مشهور است كه جماعتِ سید، بیش‌ و كم دچار دیوانگی هستند كه در چهارشنبه شبها شدت ‍‏می‌گیرد.‏

[3] كُشتی و پیمانِ یهوه با موسا در تورات و تاریخِ ختنه.

[4] شخصیتهای "مُرشد و مارگریتا" رمان مشهور بولگاكف که نمی­توان نخواند. بیش از صد کتاب و مقاله در مورد آن نوشته شده.

[5] والری گرگیف رهبراركسترِ مشهور روس‌. می‌گوید با شخص‌ آق پوتین خیلی ندار است.‏

[6] از شوربختیهای آخرین شاهِ ایرانی همان که راس سازمان اینتلجنس کشور، افسری نشسته بود که همقطارانش بیخود به او لقب "خره" نداده بودند.

[7] معدنِ مسِ سرچشمه یك محصول جانبی و غیر رسمی هم دارد بنام نامی طلا كه تیولِ خانوادۀ کوسةالسلام والكوسوین می‌باشد.

[8] تین حشره‌ای خونخوار از فرقۀ شپش‌ و كنه. و حضرتِ پوتین بعنوان قدرتمندترین موجودِ سال از جانبِ فوربز انتخاب شد.‏

[9]  Paul Klebnikov خبرنگاری كه ثروتِ آیت الله هاشمی رفسنجانی را كشف و روی جلد فوربز گذاشت با شلیكِ 4 گلوله‌ از هفت‌تیر کذاییِ نواب صفوی، خبرش‌ را آوردند.‏

[10] بعد از فتح الفتوح حلب، پوتین گروه کُر ارتش سرخ را برای نمایش پیروزی، روانۀ سوریه کرد. اما با همان پرندۀ مرگ مشهور، توپولف 154 که هنرمندان همه آوازِ قویشان را در دریای سیاه خواندند!