شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد. در هنگام مرگ وارطان در اثر شکنجه احمد شاملو همبند وارطان بود، وی در آن زمان شعر وارطان سخن نگفت را در رسای او سرود که بعدها برای گذر کردن از سد سانسور، کلمه «نازلی» جای «وارطان» بهکار برده شد و به قول شاعر «شعر را به تمام وارطانها تعمیم داد.»
وارطان
بهار، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار…
وارطان سخن نگفت.
سرافراز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت…
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشستهست
وارطان سخن نگفت؛ چو خورشید
از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود، گل داد و مژده داد:
«زمستان شکست» و رفت…[۵]
احمد شاملو - زندان قصر ۱۳۳۳
نمایش گالری در اندازه بزرگ
نظرات