piruzan2.wordpress.com:

 
شاخص فرهنگ ما این است که رویدادهایش همیشه باید از چنین چشمه ای مشروب و سیراب شود. شاخص فرهنگ ما این است که همه اش باید در بزرگان خود به تعظیم و تکریم بنگرد, نه به تعقل, نه به فهمیدن و نه به فهماندن. همه چیز این فرهنگ برای این است که به اعجاز خود ما را عاجز و مسحور کند, نه برای اینکه ذهن ما را بیدار کند و برای اندیشیدن و دریافتن بپروراند. به همین جهت مفهوم آموزش و پرورش به این معنی هرگز در فرهنگ ما وجود نداشته است. آنچه ما آموزش و پرورش مینامیم از آغاز تا کنون, پند و اندرز است, مکارم اخلاقی است, وعده و وعید است, با سرآغاز هرگز نپرسیده و هرگز نیندیشیده ای چون پندار نیک, گفتار نیک و کردار نیک, و بی آنکه هرگز ما ملت کهنسال به این فکر افتاده باشیم که ملاک و میزان این نیک پنداری, نیک گفتاری و نیک کرداری چیست, چگونه بوده و از کجا بردمیده است که ما باید چنین بدان ببالیم. اما تا دلمان بخواهد این فرهنگ جانانه و آبدار پر است از امور شگرف و هوش ربا! و این خصوصیت دینی است. فرهنگ ما با بینش دینی آغاز میشود و از این بینش و در این بینش همچنان میجوشد و میسوزد. نبی, رسول, ولی, امام, داعی, حجت, قطب, عارف, حکیم, علامه … که همه به نوعی ربانی اند, نامهایی هستند برای کسانی که زاده و زاینده بینش دینی میباشند و با انواع و اقسام مادی و معنوی کرامات و خوارق عادات سر و کار دارند. متفکر نه میتواند به چنین نامهایی نامیده شود و نه مصدر چنین عاداتی گردد. درست به عکس. جامعه ای که از مواهب و الطاف قدسی, از ظهورات و بروزات الهی, اعم از جسمانی و روحانی اش, میزیسته و میزید گورستان افکار نازاده است و هرگز نمیتوانسته که متفکر داشته باشد.

برو به آدرس