تغذیه افراد پیوندی ناگستنی با روح و روان آنها دارد. این پیوند از مراحل اولیه زندگی انسان سرچشمه می گیرد و نوزاد نسبت به هر نوع غذا و در مقابل هر یک از اعمال آن ، یک سلسله عکس العمل هایی از قبیل لذت یا دل زدگی ، بی نیازی یا درماندگی و پذیرش یا وازدگی نشان می دهد. همه افراد بشر علاقه مند هستند که تندرست باشند و از هر گونه بیماری یا ناراحتی در امان باشند زیرا خوشبختی ، ظرفیت کار و طول عمر بستگی به سلامتی دارد. علم تغذیه که به سرعت در حال توسعه و پیشرفت می باشد به حقایق و اطلاعات فراوانی درباره غذای مطلوب و چگونگی تاثیر آن در ایجاد یک بدن سالم و نیرومند دست یافته است. آگاهی از اصول صحیح تغذیه برای تمام افراد و آحاد یک جامعه لازم است. بعلاوه باید توجه داشت که هیچ کشوری قادر نیست نیروی لازم برای ثبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به دست آورد مگر آنکه برای افراد خود به مقدار کافی غذای مناسب در اختیار داشته باشد. به همین جهت آگاهی از اصول صحیح تغذیه از نظر برنامه ریزی و اجرای آن در سطح کشور نیز لازم و حیاتی به نظر می رسد، زیرا بد غذایی و یا سوء تغذیه به مدت طولانی نه تنها اثرات وخیمی روی جسم انسان میگذارد ، بلکه موجب تغییرات نامطلوب در ظرفیت کار و رفتار و هوش و استعداد می شود که در نسبت کارآیی جامعه نیز تاثیر فراوان خواهد داشت. غذا از نظر زندگی انسان واجد اهمیت فوق العاده ای است و افراد با برخورداری از غذای مناسب میتوانند نیازهای گوناگون خود را از نظر روانی و اجتماعی و فیزیولوژیک برآورده سازند
تغذیه در واقع یک امر ساده عبور مواد غذایی از لوله گوارشی نیست. بلکه بر اثر تحریک دستگاه عصبی توسط غذا، نوزاد در حقیقت یک عکس العمل فیزیولوژیک و روانی عمومی انجام می دهد. در مرحله طفولیت ، اگر طفل هم از محبت خانواده و هم از میزان کافی غذا برخوردار گردد، زمینه و فرصت مناسبی خواهد داشت که در زندگی آتیه خود نسبت به غذا و مصرف آن نظری صائب و روشی منطقی داشته باشد ولی اگر قضیه معکوس باشد و طفل جسما از نظر غذا و روحا از جهت برخورداری از محبت ، گرسنه بماند در ساختمان شخصیت او تغییراتی ظاهر می شود، که در دوران رشد ، وی را مجبور می کند که برای جبران کمبود محبت ، با روشی احیانا غلط غذا بخورد یا غذا بپزد که نتیجه آن چاقی یا لاغری بیمار گونه است. افرادی که احساس می کنند در کانون خانواده یا اجتماع و دوستان هم مشرب خود مورد توجه نیستند ، بعضی اوقات چاره ای جز این نمی بینند که خودبینی و خوداندیشی خود را با توسل به زیاد خوردن ، ارضاء و امتناع نمایند. کسانیکه به علت درماندگی و ناتوانی سرخورده شده اند ، ممکن است ناراحتی های مربوط به درماندگی خود را با پرخوری جبران کنند تا بدینوسیله بر روی احساسات منفی و وازده خود سرپوش بگذارند و همین پرخوریهای با منشا روانی است که سرانجام ممکن است یکی از علل بروز چاقی مفرط گردد و متعاقب آن خطر بیماریهای قلبی ، تصلب شرائین ، بالا رفتن فشارخون و دیابت و.....را نمایان یا زیاد کند
در مقابل اشخاص پرخور ، افراد کم خوراک هم بسیار دیده می شوند. اینان افرادی هستند که ممکن است نیازمند محبت و توجه باشند وچون نیازهای فوق برآورده نمی شود، معمولا از اجتماع کناره گیری می کنند. اینگونه افراد پیوسته اوقات به واسطه همین کناره گیری اجتماعی ، دچار حزن و اندوه بوده و به صورت افراد افسرده و ناتوان در می آیند. افراد این دسته به تدریج از خورد و خوراک کافی امساک می کنند و این امر را آنقدر ادامه می دهند تا میل و اشتهای طبیعی آنها نسبت به غذا از بین می رود و به کم خوری دچار می شوند و همین کم خوریهای با منشا روانی ، فرد را به سوءتغذیه و لاغری مفرط سوق میدهد
بروز اختلالات عصبی هم از مسائل واجد اهمیت در این زمینه است. اختلالات عصبی در دسته بیماری هایی است که در اثر کمبود غذایی یا مصرف الکل به وجود می آید. در این اختلالات ، ضایعات مغزی و عصبی و ناپایداری مشاعر، از دست رفتن قدرت حافظه ، غش و سرگیجه و بسیاری از عوارض دیگر ظاهر می شود. بر اثر بدغذایی و مصرف الکل ، اولا الکل ، جایگزین غذا در رژیم غذایی می شود، ثانیا جذب روده ای عوامل مغذی مختل می شود و احتیاجات ویتامینی بدن افزایش می یابد
به هر حال باید توجه داشت که اکثر ناراحتیهای روانی و اجتماعی نتیجه نگرانی های مداوم و اختلالات عصبی متوالی است و امکان سوءتغذیه مستمر در هر یک از حالات نامبرده موجود است. ناراحتی های روانی و اجتماعی توام با سوءتغذیه حاد یا مزمن، نشانه آنست که بیمار از اثرات کمبود عوامل متعدد مغذی رنج می برد و در اینصورت بسیار مناسب و به جا خواهد بود که اینگونه افراد را تحت درمان غذایی و در بعضی موارد تحت درمان غذایی و دارویی به طور توام قرار داد
منبع: اصول نوین تغذیه در سلامتی و بیماری - انتشارات اشرفی، تهران (١٣٦٣) / تالیف : دکتر منوچهر سعادت نوری
نظرات